soldiering

/ˈsoʊldʒərɪŋ//ˈsəʊldʒərɪŋ/

معنی: سربازی، زندگی سربازی
معانی دیگر: سربازی، زندگی سربازی

جمله های نمونه

1. workers soldiering on the job
کارگرانی که در کار تنبلی می کنند

2. This was the visible humanitarian face of elite soldiering, and I fell for it.
[ترجمه گوگل]این چهره بشردوستانه مشهود سربازان نخبه بود و من عاشق آن شدم
[ترجمه ترگمان]این چهره انسان دوستانه مشهود بود و من به دنبال آن افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His soldiering days were over.
[ترجمه گوگل]دوران سربازی او تمام شده بود
[ترجمه ترگمان]زندگی سربازی او به پایان رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do you realise, that I've been soldiering longer than anything else since I was a schoolboy?
[ترجمه گوگل]آیا می دانی که من از زمانی که بچه مدرسه ای بودم بیشتر از هر چیز دیگری سرباز می کردم؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما می دانید که من از زمانی که یک بچه مدرسه ای بودم زندگی کرده ام؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was taken to task for soldiering on the job.
[ترجمه گوگل]او را به دلیل سربازی در محل کار به خدمت گرفتند
[ترجمه ترگمان]او برای سربازی که در آن کار می کرد به کار گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For now Goldman is likely to try soldiering on alone.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر گلدمن احتمالاً سعی خواهد کرد به تنهایی سرباز کند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، گلدمن در صدد است تا به تنهایی از سربازی استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The relief workers kept soldiering on.
[ترجمه گوگل]نیروهای امدادی به سربازی ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]کارگران امدادی به سربازی ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After graduation from high school they went soldiering.
[ترجمه گوگل]بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان به سربازی رفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان به سربازی رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You think soldiering is anybody's job?
[ترجمه گوگل]فکر می کنید سربازی کار هر کسی است؟
[ترجمه ترگمان]تو فکر می کنی این کار سربازی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Mark tried soldiering for two weeks with a band of fighters.
[ترجمه گوگل]مارک برای دو هفته با گروهی از جنگجویان سربازی را امتحان کرد
[ترجمه ترگمان]مارک برای دو هفته سربازی را با گروهی از مبارزان امتحان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The relief workers soldiering on.
[ترجمه گوگل]نیروهای امدادی در حال سربازی هستند
[ترجمه ترگمان]کارگران امدادی در حال سربازی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Over the decades the Legion had developed its own style of soldiering.
[ترجمه گوگل]در طول چند دهه، لژیون سبک سربازی خود را توسعه داده بود
[ترجمه ترگمان]در طول ده ها سال، لژیون دو نور سبک خود را از سربازی به عمل آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This conviction did not sit well either with regimental soldiering or with Whitehall.
[ترجمه گوگل]این عقیده نه با سربازی هنگ و نه با وایت هال خوشایند نبود
[ترجمه ترگمان]این اعتقاد بر سربازی که در خدمت نظام بود و در وایت هال دیده نمی شد چندان راحت نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سربازی (اسم)
military service, soldiering, soldiery, soldiership

زندگی سربازی (اسم)
soldiering

پیشنهاد کاربران

بپرس