solder

/ˈsɑːdər//ˈsɒldə/

معنی: جوش، کف شیر، لحیم، وسیله التیام و اتصال، لحیم کردن، التیام دادن، جوش دادن
معانی دیگر: جوش دادن یا خوردن، همبسته کردن، پیوند یافتن، تحکیم کردن، سیم لحیم، بستگی، همبستگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of various alloys, usu. of lead and tin, that may be applied in a molten state to the juncture of metal edges to make a connection.

(2) تعریف: any substance that joins things together.
مشابه: adhesive
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: solders, soldering, soldered
(1) تعریف: to use an alloy in a molten state to fuse (pieces, edges, joints, or the like).

(2) تعریف: to connect or repair, as if by using solder.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: solderable (adj.), solderless (adj.), solderer (n.)
• : تعریف: to join things together with solder or other bonding material.

جمله های نمونه

1. to solder sheets of metal together
ورق های فلزی را به هم لحیم کردن

2. Fewer workers are needed to solder circuit boards.
[ترجمه گوگل]کارگران کمتری برای لحیم کاری مدارهای مدار نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]به کارگران کمتری نیاز است تا بوردهای مدار لحیم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Solder the two pieces together.
[ترجمه گوگل]دو قطعه را به هم لحیم کنید
[ترجمه ترگمان]این دوتا را با هم جمع کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They make a qualitative judgment on whether the solder joint is acceptable or unacceptable.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد قابل قبول یا غیرقابل قبول بودن اتصال لحیم کاری قضاوت کیفی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک قضاوت کیفی در مورد اینکه آیا اتصال قطعی قابل قبول است یا غیرقابل قبول است، ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some joins. such as the fine solder work required for gold filigree and granulation, can not be seen even at high magnification.
[ترجمه گوگل]برخی ملحق می شوند مانند لحیم کاری ظریف مورد نیاز برای فیلیگران طلا و دانه بندی، حتی در بزرگنمایی بالا نیز قابل مشاهده نیست
[ترجمه ترگمان]بعضی ها به هم می پیوندند از این قبیل می توان از خاصیت solder ظریف طلا و filigree بهره برد که حتی در بزرگنمایی بالا نیز دیده نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Note the solder tag at one of the T1 fixing lugs.
[ترجمه گوگل]به برچسب لحیم کاری در یکی از تیغه های ثابت T1 توجه کنید
[ترجمه ترگمان]به برچسب لحیم در یکی از the تعمیر T۱ توجه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tin lead soft solder used on the ewer is very dense to X-rays and appears as white patches on the radiograph.
[ترجمه گوگل]لحیم کاری نرم سرب قلع که روی میخک استفاده می شود در برابر اشعه ایکس بسیار متراکم است و به صورت لکه های سفید در رادیوگرافی ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]سربی tin که روی پارچ به کار می رود بسیار متراکم به اشعه ایکس است و به صورت لکه های سفید روی the نمایان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I loved the metallic smell of solder as it dripped in small puddles, hardening on the workbench before me.
[ترجمه گوگل]من بوی فلزی لحیم کاری را دوست داشتم که در گودال های کوچک چکه می کرد و روی میز کار قبل از من سفت می شد
[ترجمه ترگمان]همچنان که از چاله های کوچک می چکید و روی میز روی میز کار می کردم، عاشق بوی فلزی of بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Leave solder paste for 4 hours at room temperature before use. Unseal solder paste be stored 24 hours in room temperature .
[ترجمه گوگل]قبل از استفاده خمیر لحیم کاری را به مدت 4 ساعت در دمای اتاق بگذارید خمیر لحیم کاری Unseal 24 ساعت در دمای اتاق نگهداری می شود
[ترجمه ترگمان]قبل از استفاده خمیر سربی را به مدت ۴ ساعت در دمای اتاق بگذارید خمیر سربی unseal باید ۲۴ ساعت در دمای اتاق نگهداری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Lead alloys as solder for transducers used in high-powered (designated to operate for several hours at acoustic power levels of 125 dB SPL and above) loudspeakers.
[ترجمه گوگل]آلیاژهای سرب به‌عنوان لحیم‌کننده برای مبدل‌های مورد استفاده در بلندگوهای پرقدرت (برای چند ساعت کارکرد در سطوح توان صوتی 125 دسی‌بل SPL و بالاتر) استفاده می‌شوند
[ترجمه ترگمان]آلیاژهای سرب به عنوان لحیم کاری در مبدل های قدرت بالا (تعیین شده برای کار برای چندین ساعت در سطوح قدرت صوتی ۱۲۵ dB SPL و بالا)استفاده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If too much solder is use, it may flow past tube and clog seating area.
[ترجمه گوگل]اگر از لحیم کاری بیش از حد استفاده شود، ممکن است از لوله عبور کند و قسمت نشیمنگاه را مسدود کند
[ترجمه ترگمان]اگر بیش از حد solder استفاده شود، ممکن است از لوله عبور کرده و محل نشستن را مسدود کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Iron, tin melting furnace, the solder wire.
[ترجمه گوگل]آهن، کوره ذوب قلع، سیم لحیم کاری
[ترجمه ترگمان]آهن، قلع و حلبی سیم solder
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Familiar with assemble line, potting machine, wave solder machine and fixture.
[ترجمه گوگل]آشنا به خط مونتاژ، دستگاه گلدان، دستگاه لحیم کاری موج و فیکسچر
[ترجمه ترگمان]آشنایی با خطوط مونتاژ، ماشین ظروف، ماشین، ماشین، ثابت و ثابت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The heavy brown furniture, and Senor Menini: his eyepiece, the solder in his teeth, his dusty scales.
[ترجمه گوگل]مبلمان قهوه ای سنگین، و سنور منینی: چشمی او، لحیم کاری در دندان هایش، ترازوهای غبار آلودش
[ترجمه ترگمان]مبل های قهوه ای سنگین و سینیور Menini: eyepiece، the، solder را، با فلس های گرد و خاک گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جوش (اسم)
boil, ferment, burble, spout, effervescence, effervescency, furuncle, pimple, eruption, simmer, weld, rash, solder, whelk, gush

کف شیر (اسم)
brat, solder

لحیم (اسم)
solder

وسیله التیام و اتصال (اسم)
solder

لحیم کردن (فعل)
solder, braze

التیام دادن (فعل)
solder, heal

جوش دادن (فعل)
shut, weld, solder, vulcanize

تخصصی

[عمران و معماری] لحیم - لحیمی
[برق و الکترونیک] لحیم کردن - لحیم، لحیم کردن 1. ولتاژی ه در دماهای نسبتاً پایین برای برقراری اتصال بین فلزهایی که نقاط ذوب بسیار بالاتری دارند، ذوب می شود . آلیاژی از قلع و سرب با نسبتهای تقریباً برابر، لحیمی است که اغلب برای ایجاد اتصالهای دائمی در مدارهای الکترونیک به کار می رود . 2. متصل کردن دو فلز با لحیم .
[مهندسی گاز] لحیم، لحیم کردن

انگلیسی به انگلیسی

• metal or metallic alloy used to join two metal objects; something which joins or unites
fuse two metal surfaces together with solder; join, unite, fuse; mend, fix; become united
if you solder two pieces of metal together, you join them by melting a small piece of soft metal and putting it between them, so that it holds them together after it has cooled.
solder is the soft metal used for soldering.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To join or fuse two pieces of metal together using heat 🔧
🔍 مترادف: Weld
✅ مثال: The broken pipe was soldered back together to stop the leak.
Soldering gun : تفنگ لحیم کاری!
solder ( مهندسی مواد و متالورژی )
واژه مصوب: لحیم
تعریف: آلیاژی با نقطۀ ذوب پایین که معمولاً فلز اصلی آن قلع باشد و برای اتصال قطعات به کار رود
لحیم
لحیم کردن

بپرس