soil

/ˌsɔɪl//soɪl/

معنی: زمین، خاک، سرزمین، کشور، چرک شدن، خاکی کردن، کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار کردن
معانی دیگر: میهن، موطن، وطن، رستگاه، زادگاه، رستنگاه، خاستگاه، (به ویژه سطح چیزی را) کثیف کردن یا شدن، خاکی (یا گلی) کردن یا شدن، چرکین کردن یا شدن، لک انداختن، ننگین کردن، گند زدن، آبروریزی کردن، فاسد کردن، ملوث کردن، نجس کردن، پلید کردن، بخش کثیف هر چیز، کثافت، (انسانی یا حیوانی) کود، مدفوع، سرگین، ککه، (به دام) علوفه دادن، سبزی و علف دادن، مملکت پوشاندن باخاک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: soilless (adj.)
(1) تعریف: the uppermost layer of the earth's surface.
مترادف: crust, dust, earth, ground, land
مشابه: dirt

(2) تعریف: a particular kind of this layer.
مترادف: dirt, earth, ground

- clay soil
[ترجمه گوگل] خاک رس
[ترجمه ترگمان] خاک رس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: land; territory; country.
مترادف: country, land, region
مشابه: territory

(4) تعریف: a place or circumstance conducive to development or growth.
مترادف: womb

- the fertile soil of imagination
[ترجمه گوگل] خاک حاصلخیز خیال
[ترجمه ترگمان] خاک حاصلخیز تخیل،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: soils, soiling, soiled
(1) تعریف: to make unclean; dirty.
مترادف: besmirch, defile, dirty, foul, stain, sully
متضاد: clean, purify
مشابه: befoul, blacken, blot, contaminate, grime, muck, muddy, pollute, smear, smudge, splatter, spot, tarnish

(2) تعریف: to bring into disgrace; tarnish.
مترادف: besmirch, blacken, defile, dirty, disgrace, foul, stain, sully, tarnish
مشابه: blemish, corrupt, damage, defame, degrade, dishonor, pollute, ruin, shame, smear, taint
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become dirty, stained, or soiled.
مترادف: dirty, stain
مشابه: foul, smudge, spot, tarnish
اسم ( noun )
مشتقات: soiled (adj.)
(1) تعریف: the act of soiling or state of being soiled.
مترادف: dirtiness, dirtying

(2) تعریف: a dirty spot; stain.
مترادف: smudge, stain

(3) تعریف: manure; excrement.
مترادف: excrement, manure, muck, waste

جمله های نمونه

1. soil and climate adaptable to the growth of orange trees
خاک و آب و هوای مناسب برای رشد درخت پرتقال

2. soil erosion
فرسایش خاک

3. soil humidity
میزان نمداری خاک

4. soil leached of its salts by too much rain
خاکی که باران های زیاد املاح آن را شسته و برده است

5. soil nutrients
مواد مغذی خاک

6. a soil that is particularly hospitable to flowers
خاکی که علی الخصوص پذیرای انواع گل ها است

7. acid soil
خاک اسیدی

8. acidic soil
خاک اسیدی

9. agricultural soil
خاک کشاورزی

10. barren soil
زمین لم یزرع

11. barren soil
زمین بایر

12. consistent soil
خاک سفت و به هم چسبیده،کلوخ

13. dead soil
خاک غیرقابل کشت

14. exhausted soil
خاک فرسوده (بی قوت)

15. good soil
خاک خوب،خاک حاصلخیز

16. lax soil
خاک شل

17. leached soil
خاک فرو شسته

18. lean soil
خاک کم قوت

19. loose soil
خاک شل (یا نرم)

20. luxuriant soil
خاک حاصلخیز

21. pervious soil
خاک نفوذپذیر

22. poor soil
زمین کم قوت

23. potting soil
خاک گلدانی

24. productive soil
خاک حاصلخیز

25. rich soil
خاک غنی (پرقوت)

26. sandy soil
خاک شن دار

27. sterile soil
خاک نابارور

28. sun-baked soil
زمین سفت و خشک در اثر تابش خورشید

29. the soil around the river has been completely eroded
خاک های اطراف رودخانه کاملا دچار فرسایش شده است.

30. the soil was moistened by rain
باران زمین را تر کرده بود.

31. wheatsick soil
خاک نابارور برای گندم

32. the soil
زندگی روستائی،کار کشاورزی

33. a heavy soil
خاک سخت

34. a hungry soil
خاک بی قوت

35. an iron-rich soil
خاک پر آهن

36. do not soil your mind with such evil thoughts!
فکر خودت را با این افکار شیطانی فاسد نکن !

37. firming a soil by rolling
سخت کردن زمین از راه غلتک زنی

38. jerusalem's sacred soil
خاک مقدس اورشلیم

39. nitrates fertilize soil
نیترات ها خاک را پر قوت می کنند.

40. the fertile soil of khuzestan
خاک بارور خوزستان

41. the poor soil provided them with no more than a bare subsistence
آن زمین کم حاصل به آنها فقط زندگی بخور و نمیر ارائه می داد.

42. i loosened the soil with a shovel
خاک را با بیل نرم کردم.

43. poverty of the soil
کم قوتی خاک

44. to cultivate the soil
خاک را زیر کشت بردن

45. to enrich a soil with fertilizer
خاک را با کود تقویت کردن

46. to hill up soil around roses
دور بته های رز خاک ریختن

47. without fertilizers this soil will not yield
بدون کود این خاک حاصل نخواهد داد.

48. near the river the soil has subsided
در نزدیکی رودخانه زمین نشست کرده است.

49. nocuous elements in the soil
عوامل مضر موجود در خاک

50. the richness of the soil offered unlimited opportunities for agricultural activity
غنی بودن خاک فرصت های نامحدودی را برای فعالیت کشاورزی بوجود می آورد.

51. to even out the soil with a spade
با بیل زمین را هموار کردن

52. air filled voids of the soil
حفره های آکنده از هوا در خاک

53. plow-blades were gashing the hard soil
تیغه های دستگاه شخم زمین سخت را می شکافت.

54. root the cuttings in good soil
قلمه ها را در خاک خوب بکار.

55. the qualities of this agricultural soil
ویژگی های این خاک کشاورزی

56. weeds were peeping through the soil
علف ها از دل خاک سر بر می آوردند.

57. . . . especially those exiled from their soil
. . . علی الخصوص غریبان خاک

58. a white shirt free from any soil
پیراهنی سفید و عاری از هر گونه لک

59. fertilizers increase the fertility of the soil
کود باروری زمین را زیاد می کند.

60. methods of culture and kinds of soil
روش های کشت و گونه های خاک

61. the water is stored within the soil
آب در درون خاک ذخیره می شود.

62. before planting we must turn over the soil with a shovel
پیش از کشت باید خاک را با بیل پشت و رو کنیم (شخم بزنیم).

63. due to a shortage of rain the soil is bone-dry
در اثر بی بارانی زمین کاملا خشک شده است.

64. lack of proper care has impoverished the soil
فقدان توجه لازم موجب ضعیف شدن خاک شده است.

65. he longed to go back to his native soil
از ته دل می خواست که بر سر زمین آبا و اجدادی خود باز گردد.

66. horse hooves had compacted and hardened the farm's soil
سم اسبان خاک مزرعه را به هم کوفته و سخت کرده بود.

67. watering the newly planted tree will make the soil around it settle
آب دادن به نهال تازه کاشته موجب محکم کردن خاک اطراف آن می شود.

68. we have been sucked out of our native soil and scattered all over the world
ما از موطن خود بیرون کشیده شده و در سرتاسر جهان پراکنده گردیده ایم.

69. we use a mattock to dig a hard soil
برای کندن زمین سفت از کلنگ استفاده می کنیم.

70. the proud rulers that are now resting under this soil
حکمرانان مغروری که اکنون زیر این خاک غنوده اند

مترادف ها

زمین (اسم)
ground, acre, land, earth, field, soil, vale, globe, domain, zone, terrain, territory, glebe, terrene

خاک (اسم)
country, ground, land, earth, soil, grave, tomb, territory, clod, dirt, dust, glebe

سرزمین (اسم)
country, region, land, soil, territory, clime, terrene

کشور (اسم)
country, soil, commonwealth, state, fatherland, territory, nation, kingdom

چرک شدن (فعل)
foul, soil

خاکی کردن (فعل)
soil

کثیف کردن (فعل)
soil, besmear, bedraggle, slub, dirty, befoul, bemire, slubber, smutch

چرک کردن (فعل)
soil, putrefy, begrime, stain, fester, grime, moil, draggle, suppurate

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

تخصصی

[عمران و معماری] خاک
[نساجی] چرک - چرک شدن - کثیف شدن - خاک - خاکی شدن
[خاک شناسی] خاک
[آب و خاک] خاکدانه های خاک

انگلیسی به انگلیسی

• uppermost part of the earth's crust which consists of humus mixed with rocks and minerals; ground, earth, dirt; type of soil; land, country; place or condition conducive to growth; spot, stain; sewage; manure
dirty, make filthy; stain; tarnish, bring shame or disgrace; become dirty
soil is the substance on the land surface of the earth in which plants grow.
you can use soil to refer to a country's territory.
if you soil something, you make it dirty; a formal use.

پیشنهاد کاربران

the material on the surface of the ground in which plants grow:
خاک
مثال: The soil in this area is very fertile for farming.
خاک در این منطقه برای کشاورزی بسیار حاصلخیز است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
درزبان باستانی لری واژه کهن وآربایی�خولkhol� به معنی خاک خول، خاکی کردن، کثیف کردن، چرک کردن، لکه دار شدن وکثیف شدن، خاکی و گلی شدن، کثافت وگردوخاک و کثیفی وآشغال، و. . . است. این واژه کهن نیز مانند بسیاری
...
[مشاهده متن کامل]
از واژگان دیگر وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�سویلsoil� به کار میرود. در انگلیسی معنی زمین، سرزمین وکشور هم میدهد که مرتبط با خاک است. در زبان انگلیسی حرف خ وجود ندارد ودراینجا به جای آن از sاستفاده شده است. پس خولkhol>سویلsoil. لازم به ذکر است که واژگان کهن�خره، خول، کل، گل� در لری همریشه اند رجوع بهclay.

soil: خاک
آب و خاک
در زبان سُغدباستان درتاجیکستان برابرِ این واژه هندواروپایی ، وجوددارد: سُقُر .
زیرا زبان سغدی از زبانهای ایرانی وهمریشه با انگلیسی هستند
خاک
( در اصطلاح پزشکی ) جرم و چرک
[پزشکی] چرک؛ کثافت؛ جرم؛ هرگونه پس ماند جامد به جا مانده روی سطوح ابزار یا تجهیزات پزشکی یا وسایل محیطی
مثال از متن دندان پزشکی:
Any residual soil on the surface of equipment creates a risk that will prevent steam, generated during sterilization, from condensing on the surface of the instrument and raising the temperature to that required to ensure sterilization.
...
[مشاهده متن کامل]

ground

the top covering of earth in which trees and plants grow
لکه دار
خاک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس