soggy

/ˈsɑːɡi//ˈsɒɡi/

معنی: خیس، تر
معانی دیگر: آبروت، آب کشیده، رطوبت زده، مرطوب، نمناک، خمیرمانند، نرم (و غیر برشته)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: soggier, soggiest
مشتقات: soggily (adv.), sogginess (n.)
(1) تعریف: completely wet; heavy with moisture; saturated; sodden.
مشابه: bedraggled

- soggy ground
[ترجمه گوگل] زمین خیس
[ترجمه ترگمان] زمین خیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- soggy shoes
[ترجمه گوگل] کفش خیس
[ترجمه ترگمان] کفش های خیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: heavy or dull in spirit.

- a soggy, uninteresting story
[ترجمه گوگل] داستانی خیس و غیر جالب
[ترجمه ترگمان] یک داستان خیس و جالب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. soggy clothes
جامه های خیس

2. this cake is soggy
این کیک خمیر مانند است.

3. the air in the basement was soggy and foul
هوای سرداب نمناک و بد بو بود.

4. The ground was soggy from the rain.
[ترجمه گوگل]زمین از باران خیس شده بود
[ترجمه ترگمان]زمین خیس از باران بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The ground was soggy after the heavy rain.
[ترجمه گوگل]زمین بعد از باران شدید خیس بود
[ترجمه ترگمان]زمین پس از باران سنگین خیس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The ground was soggy after heavy rain.
[ترجمه گوگل]زمین بعد از باران شدید خیس بود
[ترجمه ترگمان]زمین پس از بارانی سنگین خیس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This bread is soggy.
[ترجمه مهرداد] نان خمیر است ( غیر برشته )
|
[ترجمه گوگل]این نان خیس است
[ترجمه ترگمان]این نان خیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a soggy mess of porridge on the table.
[ترجمه گوگل]یک آشغال خیس از فرنی روی میز بود
[ترجمه ترگمان]روی میز آش mess ریخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rick couldn't face another picnic lunch on a soggy paper plate.
[ترجمه گوگل]ریک نمی‌توانست با ناهار پیک نیک دیگری روی یک بشقاب کاغذی خیس روبرو شود
[ترجمه ترگمان]ریک با یک غذای معمولی دیگر روی یک بشقاب کاغذی خیس دست و پا نمی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Soggy underfoot it may be, but it's hard to dampen the spirit of the country's premier rowing event.
[ترجمه گوگل]ممکن است زیر پا خیس باشد، اما تضعیف روحیه مسابقات برتر قایقرانی کشور سخت است
[ترجمه ترگمان]زیر پا گذاشتن در زیر پا ممکن است، اما سخت است که روح رئیس این کشور را از هم dampen
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At the time our soggy mission was a singleminded search for a classic Vienna coffeehouse.
[ترجمه گوگل]در آن زمان ماموریت غمگین ما جست و جوی مجردی برای یک قهوه خانه کلاسیک وین بود
[ترجمه ترگمان]در آن زمان ماموریت soggy یک جستجوی singleminded برای یک قهوه خانه کلاسیک در وین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even the pages of my notebook were soggy to write on, and ballpoint pen sank into the softened surface.
[ترجمه گوگل]حتی صفحات دفترم برای نوشتن خیس بود و خودکار در سطح نرم فرو رفت
[ترجمه ترگمان]حتی صفحاتی از دفتر من خیس بود که روی آن نوشته شده بود، و خودکار با خودکار به سطح نرم فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I forgot my wetness, my dripping jeans, the soggy waterlogged ground.
[ترجمه گوگل]خیس بودنم، شلوار جینم که چکه می کرد، زمین خیس و غرقاب را فراموش کردم
[ترجمه ترگمان]wetness را فراموش کردم، شلوار جینم بر روی زمین خیس خیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Showers spray everywhere, creating soggy toilet paper and slippery floors.
[ترجمه گوگل]دوش ها همه جا را می پاشند و باعث ایجاد کاغذ توالت خیس و کف لغزنده می شوند
[ترجمه ترگمان]اسپری ضد آب در همه جا پاشیده می شود، کاغذهای توالت خیس و کف لغزنده را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His corn flakes had probably gone soggy at breakfast too.
[ترجمه گوگل]احتمالاً دانه‌های ذرت او در هنگام صبحانه نیز خیس شده بود
[ترجمه ترگمان]دانه های ذرت او هم احتمالا سر صبحانه خیس آب شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیس (صفت)
wet, bedraggled, soaked, soggy, saturated, sodden, wettish, soppy, sopped

تر (صفت)
watery, humid, wet, soggy, moist, dewy, rainy

تخصصی

[نساجی] خیس - تر - مرطوب

انگلیسی به انگلیسی

• thoroughly wet, soaked, saturated; moist and heavy; dull
something that is soggy is unpleasantly wet.

پیشنهاد کاربران

1. خیس خیس. خیس آب 2. گل و شل 3. ( نان و غیره ) خمیر
مثال:
a soggy mass of fallen leaves
یک توده خیس آب از برگهای افتاده
( of things that can absorb water, especially food ) unpleasantly wet and soft
صفت/ ( از چیزهایی که می توانند آب را جذب کنند، به ویژه غذا ) به طور ناخوشایند مرطوب و نرم
soggy ground
I hate it when cereal goes soggy.
...
[مشاهده متن کامل]

They quickly realised, however, that whatever they were carrying was wet and soggy and not like rocks at all. They thought it might be meat.
Synonym;
wet ( NOT DRY )

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/soggy
مخالف تُرد. فکر کنم طرفای ملایر بهش میگن �جَر�
معادلی توی فارسی نداره
1. ( عامیانه ) مست.
2 . به طور ناخوشایند خیس، نرم و مرطوب .
مثال:
My uncles always gets very sentimental and weepy whenever he starts getting soggy
I hate it when cereal goes soggy
There is nothing more depressing than a pile of soggy laundry
Soggy شل و آبکی، خیس آبکش
. Soggy ground
. They played on a wet soggy field
. I hate it when cereal goes soggy
. The cushions are completly soggy from last night's rain
موش آب کشیده
نامتعارف ، غیر عادی ،
نقل از مجله اکونومیست
most countries are facing
soggy growth, infl�ation, squeezed living standards and a savage
political backlash.
احمق. کودن. بی حال.
در معنای عامیانه:
مثل موش آب کشیده
خیس خلنگ
شل و آبکی
نرم و تر

بپرس