• : تعریف: in a way that makes little sound; quietly.
- He speaks softly because he is shy.
[ترجمه ترجمه گدگلل] اهسته حرف میزند چون او خجالتی است
|
[ترجمه تارا زارع] او به آرامی صحبت میکند چون او خجالتی اسس
|
[ترجمه گوگل] او به آرامی صحبت می کند زیرا خجالتی است [ترجمه ترگمان] به نرمی حرف می زند چون خجالتی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the choir hymns softly in the church
دسته ی خوانندگان به آرامی در کلیسا سرود می خواند.
2. nearby, the stream babbled softly
در آن نزدیکی،جویبار با صدای آرامی جریان داشت.
3. Fair and softly go far in a day.
[ترجمه گوگل]منصفانه و به آرامی در یک روز به راه های دور بروید [ترجمه ترگمان]منصفانه و نرم در یک روز ادامه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Speak softly and carry a big stick.
[ترجمه گوگل]آرام حرف بزن و چوب بزرگی را حمل کن [ترجمه ترگمان] آروم حرف بزن و یه چوب گنده بگیر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. "Too scary for you?" he mocked softly.
[ترجمه گوگل]"برای تو خیلی ترسناکی؟" او به آرامی مسخره کرد [ترجمه ترگمان]برای تو خیلی ترسناکه؟ او به نرمی خر خر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was whistling softly to himself.
[ترجمه گوگل]آرام برای خودش سوت می زد [ترجمه ترگمان]آهسته سوت می زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She kept repeating his name softly over and over again.
[ترجمه گوگل]نام او را به آرامی و بارها تکرار می کرد [ترجمه ترگمان]او بارها نام خود را بارها و بارها تکرار می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was singing softly to the baby.
[ترجمه گوگل]داشت آرام برای بچه آواز می خواند [ترجمه ترگمان]او آهسته برای بچه آواز می خواند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. "How do you feel?" she asked softly.
[ترجمه گوگل]"چه احساسی داری؟" او به آرامی پرسید [ترجمه ترگمان]چه احساسی داری؟ او به نرمی پرسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Softly, softly, catchee monkey.
[ترجمه محمد ضیایی بیگدلی] اصطلاح - آرام آرام به هدف رسیدن - به تله انداختن
|
[ترجمه محمد ضیایی بیگدلی] به اصطلاح خودمون: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی. . . صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد
|
[ترجمه گوگل]نرم، نرم، میمون گیر [ترجمه ترگمان]یک میمون کوچولو، آرام، آرام، آرام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In the corner, one youth sat alone, softly strumming a guitar.
[ترجمه گوگل]در گوشه ای، جوانی تنها نشسته بود و به آرامی گیتار را می زد [ترجمه ترگمان]در گوشه اتاق، یک جوان تک و تنها نشسته بود و گیتار می نواخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. While stroking her little dog softly, she watched the television.
[ترجمه گوگل]در حالی که سگ کوچکش را به آرامی نوازش می کرد، تلویزیون را تماشا کرد [ترجمه ترگمان]در حالی که سگ کوچکش را نوازش می کرد، تلویزیون را تماشا می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She closed the door softly behind her.
[ترجمه گوگل]در را به آرامی پشت سرش بست [ترجمه ترگمان]در را آهسته پشت سرش بست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Sand the surface softly and carefully.
[ترجمه گوگل]سطح را به آرامی و با دقت سنباده بزنید [ترجمه ترگمان]سطح زمین نرم و با احتیاط ظاهر می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید