softly

/ˈsɑft.li//ˈsɑft.li/

معنی: ملایم
معانی دیگر: بنرمی، به اهستگی، اهسته، نرم نرم، یواش

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: in a way that makes little sound; quietly.

- He speaks softly because he is shy.
[ترجمه ترجمه گدگلل] اهسته حرف میزند چون او خجالتی است
|
[ترجمه تارا زارع] او به آرامی صحبت میکند چون او خجالتی اسس
|
[ترجمه گوگل] او به آرامی صحبت می کند زیرا خجالتی است
[ترجمه ترگمان] به نرمی حرف می زند چون خجالتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the choir hymns softly in the church
دسته ی خوانندگان به آرامی در کلیسا سرود می خواند.

2. nearby, the stream babbled softly
در آن نزدیکی،جویبار با صدای آرامی جریان داشت.

3. Fair and softly go far in a day.
[ترجمه گوگل]منصفانه و به آرامی در یک روز به راه های دور بروید
[ترجمه ترگمان]منصفانه و نرم در یک روز ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Speak softly and carry a big stick.
[ترجمه گوگل]آرام حرف بزن و چوب بزرگی را حمل کن
[ترجمه ترگمان] آروم حرف بزن و یه چوب گنده بگیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. "Too scary for you?" he mocked softly.
[ترجمه گوگل]"برای تو خیلی ترسناکی؟" او به آرامی مسخره کرد
[ترجمه ترگمان]برای تو خیلی ترسناکه؟ او به نرمی خر خر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was whistling softly to himself.
[ترجمه گوگل]آرام برای خودش سوت می زد
[ترجمه ترگمان]آهسته سوت می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She kept repeating his name softly over and over again.
[ترجمه گوگل]نام او را به آرامی و بارها تکرار می کرد
[ترجمه ترگمان]او بارها نام خود را بارها و بارها تکرار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was singing softly to the baby.
[ترجمه گوگل]داشت آرام برای بچه آواز می خواند
[ترجمه ترگمان]او آهسته برای بچه آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "How do you feel?" she asked softly.
[ترجمه گوگل]"چه احساسی داری؟" او به آرامی پرسید
[ترجمه ترگمان]چه احساسی داری؟ او به نرمی پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Softly, softly, catchee monkey.
[ترجمه محمد ضیایی بیگدلی] اصطلاح - آرام آرام به هدف رسیدن - به تله انداختن
|
[ترجمه محمد ضیایی بیگدلی] به اصطلاح خودمون: گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی. . . صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد
|
[ترجمه گوگل]نرم، نرم، میمون گیر
[ترجمه ترگمان]یک میمون کوچولو، آرام، آرام، آرام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In the corner, one youth sat alone, softly strumming a guitar.
[ترجمه گوگل]در گوشه ای، جوانی تنها نشسته بود و به آرامی گیتار را می زد
[ترجمه ترگمان]در گوشه اتاق، یک جوان تک و تنها نشسته بود و گیتار می نواخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. While stroking her little dog softly, she watched the television.
[ترجمه گوگل]در حالی که سگ کوچکش را به آرامی نوازش می کرد، تلویزیون را تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که سگ کوچکش را نوازش می کرد، تلویزیون را تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She closed the door softly behind her.
[ترجمه گوگل]در را به آرامی پشت سرش بست
[ترجمه ترگمان]در را آهسته پشت سرش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sand the surface softly and carefully.
[ترجمه گوگل]سطح را به آرامی و با دقت سنباده بزنید
[ترجمه ترگمان]سطح زمین نرم و با احتیاط ظاهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ملایم (قید)
gently, softly, moderately, mildly, leniently, meekly, lentamente, peacefully, quietly

انگلیسی به انگلیسی

• with softness, gently, tenderly, delicately; quietly

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : soften
✅️ اسم ( noun ) : softness / softy / softie
✅️ صفت ( adjective ) : soft
✅️ قید ( adverb ) : softly
به آرامی
ملایم ، به نرمی ، آهسته
با ملایمت

بپرس