soften

/ˈsɒfn̩//ˈsɒfn̩/

معنی: کاستن، کم کردن، فرو نشاندن، شیرین کردن، خوابانیدن، ملایم کردن، نرم کردن، نرم شدن، اهسته تر کردن
معانی دیگر: نرم کردن یا شدن، وا رفتن، ملایم کردن یا شدن، تعدیل کردن، نسو کردن، (قیمت) کم کردن یا شدن، (بازار) بی ثبات شدن یا کردن، نازک نارنجی کردن، ضعیف کردن، کم طاقت کردن، کم استقامت کردن، زود آسیب کردن، به عطوفت آوردن، به رحم آوردن، مهربان کردن، (با: up) مقاومت (دشمن) را درهم کوبیدن، از مخالفت (کسی) کاستن، مقاومت (دشمن) را کم کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: softens, softening, softened
• : تعریف: to make or become soft or softer.
مترادف: cushion, dim, lower, moderate, mollify, mute, relax, subdue, tone down
متضاد: coarsen, harden, stiffen, toughen
مشابه: break, melt, tender

جمله های نمونه

1. soften (or cushion) the blow
اثر ضربه یا چیز ناگواری را کم کردن

2. lotions that soften dry skin
لوسیون هایی که پوست خشک را نرم می کنند

3. her story will soften the stoniest of hearts
داستان او سخت ترین دل ها را نرم خواهد کرد.

4. their sufferings should soften the stoniest of hearts
فلاکت های آنها سنگدل ترین اشخاص را هم سر رحم می آورد.

5. Sorrow and trouble either soften the heart or harden it.
[ترجمه گوگل]غم و اندوه یا دل را نرم می کند یا سخت می کند
[ترجمه ترگمان]اندوه و زحمت قلب را نرم می کنند یا آن را نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fry the onions until they soften.
[ترجمه گوگل]پیازها را تفت دهید تا نرم شوند
[ترجمه ترگمان]پیاز را سرخ کنید تا نرم شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The butter will soften out of the fridge.
[ترجمه مجتبی] کره بیرون از یخچال نرم میشود
|
[ترجمه گوگل]کره از یخچال نرم می شود
[ترجمه ترگمان] کره از یخچال کم میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Idle such as vinegar, can soften the spirit of the calcareous; diligent like alcohol, can burn the flame of wisdom.
[ترجمه گوگل]بیکاری مانند سرکه، می تواند روح آهکی را نرم کند کوشا مانند الکل، می تواند شعله خرد را بسوزاند
[ترجمه ترگمان]بی کار مانند سرکه، می تواند روح of را نرم کند؛ سخت کوش مانند الکل، می تواند شعله خرد را بسوزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Linseed oil will soften stiff leather.
[ترجمه گوگل]روغن بذر کتان چرم سفت را نرم می کند
[ترجمه ترگمان]روغن Linseed نرم میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Flies disgorge digestive fluid onto their food to soften it up.
[ترجمه گوگل]مگس ها مایعات گوارشی را روی غذای خود می ریزند تا آن را نرم کنند
[ترجمه ترگمان]مگس ها مایع گوارشی را بر روی food می گذارند تا آن را نرم کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Would you soften your radio?
[ترجمه Ftme] ممکنه صدای رادیو رو کم کنی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا رادیو خود را نرم می کنید؟
[ترجمه ترگمان]Would رو کم می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Climbing plants soften the outline of a fence.
[ترجمه گوگل]گیاهان بالارونده طرح کلی حصار را نرم می کنند
[ترجمه ترگمان]گیاهان رونده، طرح کلی یک حصار را نرم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She did not smile or soften her voice.
[ترجمه گوگل]نه لبخند زد و نه صدایش را ملایم کرد
[ترجمه ترگمان]او لبخند نزد یا صدایش را نرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You're trying to soften me up so I'll drive you to Jodie's house, aren't you?
[ترجمه گوگل]داری سعی میکنی منو نرم کنی تا ببرمت خونه جودی، نه؟
[ترجمه ترگمان]تو داری سعی می کنی من رو نرم کنی تا من تو رو به خونه \"جودی\" برسونم، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The chancellor may try to soften the blow somewhat with a cut in interest rates.
[ترجمه گوگل]صدراعظم ممکن است سعی کند با کاهش نرخ بهره تا حدودی این ضربه را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]صدراعظم ممکن است سعی کند این ضربه را تا حدی با کاهش نرخ بهره تعدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

فرو نشاندن (فعل)
curb, suppress, calm, appease, stanch, pacify, quell, quench, tranquilize, stifle, extinguish, distinguish, slack, lull, soften, oppress, mollify, repress

شیرین کردن (فعل)
sugar, candy, sweeten, soften, dulcify

خوابانیدن (فعل)
couch, soften

ملایم کردن (فعل)
moderate, temper, gentle, sweeten, soften, dulcify

نرم کردن (فعل)
pulverize, modulate, fluff, levigate, soften, masticate, loosen, mollify, intenerate, sleeken, humanize, jellify, plasticize, triturate

نرم شدن (فعل)
relent, supple, soften, smoothen

اهسته تر کردن (فعل)
soften

انگلیسی به انگلیسی

• make soft; become soft; alleviate, soothe, calm
if you soften something or if it softens, it becomes less hard, stiff, or firm.
if something softens a shock or a damaging effect, it makes it seem less severe.
if you soften, or if someone or something softens you, you become more sympathetic and less hostile.
if you soften someone up, you put them into a good mood before asking them to do something; an informal expression.
when a military force softens up an opposing army, they attack the army from a distance in order to weaken it before they approach and fight at close range.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : soften
✅️ اسم ( noun ) : softness / softy / softie
✅️ صفت ( adjective ) : soft
✅️ قید ( adverb ) : softly
مبهم/نامشخص/محو شدن
🔊 دوستان دقت کنید که تلفظ درست این کلمه {سافن} می باشد ( حرف t سایلنت است )
تلطیف کردن
نرمیدن.
نرماندن چیزی.
آر
کاهش خشونت

بپرس