soft

/ˈsɑːft//sɒft/

معنی: ساده لوح، نازک، ملایم، لطیف، ترد، نرم، گوارا، لین، متورق، نیم بند، مهربان، شیرین
معانی دیگر: فرورو، شل، آبکی، سست، نرم (در برابر: زبر یا خشن)، نسو، لشن، (مزه) ملایم (در برابر: تند یا قوی)، غیر الکلی، (آب و هوا یا باد و غیره) ملایم، دلپذیر، معتدل، دلچسب، ناز پرورده، زود آسیب، ضعیف، کم استقامت، نازک نارنجی، آسان، بی زحمت، بی درد سر، راحت، (نور یا رنگ) ملایم، چشم نواز، (صدا) ملایم، آهسته (در برابر: بلند loud)، گوشنواز، هر چیز نرم، نرمه، (آب) سبک (که صابون در آن خوب کف می کند)، دلرحم، نرم دل، باگذشت، آسانگیر، رئوف، نازنین، (بازرگانی - قیمت ها و وضع بازار) در حال نزول، غیر ثابت، بی ثبات، (ارز) پول ضعیف (که به آسانی یا نرخ خوب تسعیر نمی شود)، کم ارزش، (وام) با بهره ی نازل، با شرایط آسان، (موشک یا پایگاه یا هدف و غیره) روی زمین (نه در زیر زمین)، بی حفاظ، آسیب پذیر، (آواشناسی) ملایم، واکدار، مصوت، کامی، کامی شده (رجوع شود به: voiced و palatalized)، (رادیولژی - اشعه ی ایکس) کم نفوذ، با نرمی، با ملایمت، با آرامی (softly هم می گویند)، (قدیمی) ساکت !، آرام باش !، ایست !، عسلی، سبک، درموردهوا لطیف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: softer, softest
(1) تعریف: easily yielding to pressure ; not firm or hard ; pliable.
مترادف: flabby, flaccid, malleable, penetrable, pliable, tender
متضاد: crisp, crusty, firm, hard, stony, unyielding
مشابه: crumbly, ductile, elastic, fleshy, flexible, fragile, limp, mushy, plastic, pliant, resilient, spongy, squashy, supple, yielding

- a soft mattress
[ترجمه گوگل] یک تشک نرم
[ترجمه ترگمان] یک تشک نرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- soft bread
[ترجمه 12] نان نرم
|
[ترجمه گوگل] نان نرم
[ترجمه ترگمان] نان نرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: smooth and pleasing to touch.
مترادف: delicate, silken, velvet
متضاد: rough
مشابه: downy, fleecy, plush, satiny, silky, sleek, smooth, tender

- her soft hands
[ترجمه Mani] دست های نرم او
|
[ترجمه گوگل] دستان نرم او
[ترجمه ترگمان] دست های نرم و نرم او،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not strong or glaring; subdued.
مترادف: muted, subdued, subtle
متضاد: bright, glaring, harsh
مشابه: delicate, diffuse, dim, faint, feeble, gentle, mellow, mild, neutral, pale, pastel, quiet, tranquil, weak

- soft colors
[ترجمه Tmt] رنگ های ملایم
|
[ترجمه گوگل] رنگ های ملایم
[ترجمه ترگمان] رنگ های نرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: quiet or low in tone and volume.
مترادف: low, muted, quiet, subdued
متضاد: harsh, loud, raucous, stentorian, strident
مشابه: faint, feeble, gentle, hushed, light, mellow, subtle, weak

- soft music
[ترجمه Mani] موزیک ملایم
|
[ترجمه گوگل] موسیقی ملایم
[ترجمه ترگمان] * موزیک ملایم *
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: not strict; lenient.
مترادف: easy, indulgent, lax, lenient
متضاد: hard, stern, strict, unyielding
مشابه: clement, flexible, liberal, loose, permissive, pliable, sympathetic, tolerant

- a soft teacher
[ترجمه Mani] یک معلم مهربان
|
[ترجمه گوگل] یک معلم نرم
[ترجمه ترگمان] معلم نرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: not severe; light.
مترادف: gentle, light, mild
متضاد: hard, harsh, strong, tough
مشابه: benign, compassionate, easy, lax, moderate, pliant, slack, slight

- a soft punishment
[ترجمه گوگل] یک تنبیه نرم
[ترجمه ترگمان] تنبیه ملایمی بود،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: (informal) not difficult, as a job.
مترادف: easy, effortless
مشابه: comfortable, plush, simple

- He's got himself a pretty soft position at the bank these days.
[ترجمه گوگل] او این روزها موقعیت بسیار نرمی در بانک دارد
[ترجمه ترگمان] این روزها تو بانک وضع خیلی خوبی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: easily swayed or manipulated.
مترادف: flexible, pliable, pliant, spineless
متضاد: firm, tough, uncompromising, unyielding
مشابه: compliant, docile, easy, gutless, irresolute, malleable, meek, namby-pamby, submissive, tractable, unsure, weak-kneed, wishy-washy, yielding

- He's too soft for the business world.
[ترجمه Mani] او برای دنیای کسب و کار زیادی دل نازک است
|
[ترجمه گوگل] او برای دنیای تجارت بسیار نرم است
[ترجمه ترگمان] برای دنیای تجارت خیلی نرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: in poor shape for strenuous physical activity.
مترادف: unfit
متضاد: fit, tough
مشابه: delicate, effeminate, fat, feeble, flabby, fragile, frail, weak

- The new recruits were soft.
[ترجمه گوگل] نیروهای جدید نرم بودند
[ترجمه ترگمان] تازه وارده ای تازه خیلی نرم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: of water, fairly free of mineral salts.
متضاد: hard
اسم ( noun )
• : تعریف: something that is soft.
قید ( adverb )
حالات: softer, softest
مشتقات: softly (adv.), softness (n.)
• : تعریف: in a soft manner; gently.
مترادف: delicately, gently
متضاد: hard
مشابه: easily, tenderly

- He let me down soft.
[ترجمه گوگل] او مرا به آرامی پایین آورد
[ترجمه ترگمان] او مرا آرام گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. soft hair
موی نرم

2. soft metals bore easily
فلزات نرم را آسان می شود سوراخ کرد.

3. soft mud
گل شل

4. soft silk
ابریشم نرم

5. soft tires that cushion the ride
لاستیک های نرمی که سواری را نرم و ملایم می کنند

6. soft answer turns away wrath
با زبان خوش می توان مار را از سوراخ کشید بیرون

7. soft in the head
احمق،کله خشک،ابله

8. a soft bed
بستر نرم

9. a soft breeze
نسیم دلچسب

10. a soft cigarette
سیگار ملایم

11. a soft job
شغل آسان

12. a soft pillow
نازبالش نرم

13. carbonated soft drinks
نوشیدنی های غیرالکلی گازدار

14. her soft young voice
صدای لطیف و با طراوت او

15. the soft climate of shiraz
آب و هوای معتدل شیراز

16. the soft exhalation of the baby's breath
بازدم ملایم نفس نوزاد

17. the soft music was very comforting
موسیقی ملایم بسیار آرامبخش بود.

18. the soft of the thumb
نرمه ی انگشت شست

19. the soft palate (velum)
نرم کام (بخش پسین کام)

20. the soft rustle of her silken dress
صدای ملایم جامه ی ابریشمی او

21. the soft tones of the old marble
الوان ملایم مرمر قدیمی

22. a soft touch
گول خور،زود باور

23. be soft on
1- با ملایمت رفتار کردن،مهربانی کردن به 2- احساس عاشقانه داشتن (نسبت به کسی)

24. a cat's soft paws camouflage sharp claws
پنجه های نرم گربه چنگال های تیزی را پنهان می کند.

25. a child's soft skin
پوست لطیف کودک

26. have a soft spot for somebody
نسبت به کسی مهر و محبت ویژه داشتن

27. different kinds of soft drinks
انواع مختلف نوشابه های غیر الکلی

28. hard cheese and soft cheese
پنیر سفت و پنیر نرم

29. he has a soft heart
او دل رحم است.

30. our army takes soft boys and turns them into tough soldiers
ارتش ما جوانان کم استقامت را می گیرد و تبدیل به سربازان پرطاقت می کند.

31. she had a soft feminine voice
او صدایی ملایم و زنانه داشت.

32. the late bannan's soft voice
صدای نرم مرحوم بنان

33. this chalk is soft and powders easily
این گچ نرم است و به آسانی پودر می شود.

34. a glove with a soft leather palm
یک دستکش که کف آن از چرم نرم است

35. some mice have short, soft fur
برخی موش ها موی کوتاه و نرم دارند.

36. a coat with a very soft and warm fur lining
پالتو با آستر خز بسیار نرم و گرم

37. dust the table with a soft duster
میز را با گردگیر نرم گردگیری کن.

38. he thought the natives were soft and ductile
او تصور می کرد که بومیان رئوف و انعطاف پذیرند.

39. the sofa is padded with soft rubber and leather
کاناپه با لاستیک و چرم نرم لایه گذاری شده است.

40. he dug his fingers into the soft earth
او انگشتان خود را در خاک نرم فرو برد.

41. he slays the girls with his soft songs
با آوازهای ملایم خود دخترها را می کشد.

42. steel is hard and cotton is soft
پولاد سخت و پنبه نرم است.

43. the colonel veiled his anger with soft words
سرهنگ خشم خود را با کلماتی آرام پوشاند.

44. the face of this leather is soft but its back is rough
روی این چرم نرم است ولی پشت آن زبر است.

45. this kind of wood has a soft texture
این نوع چوب نرم است (ساختار نرمی دارد).

46. which ones do you like most, soft or harsh colors?
رنگ های ملایم رابیشتر دوست داری یا رنگ های تند را

47. wrestling must be done on a soft mat
کشتی باید روی تشک نرم انجام شود.

48. some woods are hard and some are soft
برخی چوب ها سخت هستند و برخی نرم.

49. the fleece of this sheep is very soft
پشم این گوسفند خیلی نرم است.

50. they pound rice until it turns into soft flour
آنها برنج را می کوبند تا تبدیل به آرد نرم شود.

51. to blot the skin dry with a soft towel
پوست (بدن) را با حوله ی نرم خشک کن.

52. the shimmer of her silken dress under the soft light
درخشش موجدار پیراهن ابریشمی او زیر نور ملایم

53. "c" has a hard sound in "carry" and a soft sound in "medicine"
حرف "c" در واژه ی "carry" صدای سخت (کاف) دارد و در واژه ی "medicine" صدای نرم (سین) دارد.

مترادف ها

ساده لوح (اسم)
soft, dupe, gull, cully, boob, simpleton, gaby, geck, noddy, sawney

نازک (صفت)
fine, tender, attenuate, soft, thin, slim, frail, ethereal, spare, fragile, tenuous, gossamer, eggshell, thready

ملایم (صفت)
good-tempered, easy, calm, quiet, moderate, gentle, meek, soft, peaceful, downy, smooth, benign, mild, bland, clement, sedate, lenient, good-natured, temperate, peaceable

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

ترد (صفت)
tender, plucky, soft, fragile, brittle, frangible, friable, crisp, crispy, eggshell, mealy

نرم (صفت)
slick, fine, effeminate, supple, suave, sleek, mellow, soft, tractable, downy, limp, floppy, smooth, limber, spongy, pliant, flexible, lubricious, flexuous, cottony, fluffy, tractile, treatable, plastic, glace, flabby, plumy, lissom, lissome, lithesome, lithe, flexural, sequacious, levigated, silky, irrefrangible, lambent, sericeous, silken

گوارا (صفت)
soft, tasty, digestible, digestive, salubrious

لین (صفت)
gentle, soft

متورق (صفت)
soft, laminated, yielding, malleable

نیم بند (صفت)
soft, soft-boiled

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

شیرین (صفت)
sweet, fresh, amiable, sugary, luscious, soft, saccharine, tuneful, dulcet, mellifluous, mellifluent, sweetish

تخصصی

[برق و الکترونیک] نرم
[مهندسی گاز] ( درموردآب(نرم، سبک
[نساجی] لطیف - ملایم - نازک - نرم انعطاف پذیر
[پلیمر] نرم

انگلیسی به انگلیسی

• easily bent or molded, not firm; smooth, pleasant to the touch; faint, quiet, subdued; not sharply drawn; not strict; gentle; flabby; not strong; stupid, simple (slang); easy (slang); having few or no mineral salts (of water)
something that is soft changes shape easily when you press it and is not hard or stiff.
soft also means very gentle, with no force.
a soft sound or voice is quiet and not harsh.
a soft light or colour is pleasant and restful, not bright.
if you say that someone is soft you mean that they are not being strict or severe enough.
if you take a soft line or approach to a situation or problem, you decide to be careful and diplomatic when dealing with it.
soft drugs are illegal drugs which are not considered to be very strong or harmful.
if you have a soft spot for someone, you are especially fond of them.
if you say that a person is going soft on someone or something, you mean that they are no longer as severe when dealing with them as they used to be; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

به معنی مست هم میتونه باشه. .
- گوگولی
نازنازی
سبک
بعنوان مثال soft containers = ظروف سبک
آرام، آهسته عکس loud مثلا در soft music
نرم
مثال: The kitten's fur was soft to the touch.
پشم گربه نرم بود.
دل رحم - دل نازک
stupid or silly
You are soft شما ساده لوح هستبد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : soften
✅️ اسم ( noun ) : softness / softy / softie
✅️ صفت ( adjective ) : soft
✅️ قید ( adverb ) : softly
خفیف
Soft به معنی نرم و انعطاف پذیر و ملایم و هم معنی boob and flexible
Soft and softly
هردو به یک معنی اند
soft : نرم - ملایم
آرام
مفید اما غیر ضروری
soft sand
شن نرم ، شن لطیف
You scared me im so soft : منو ترسوندی من خیلی روحیم لطیفه ، خیلی نازک نارنجی و حساسم ، خیلی آدم ملایم و آسیب پذیر و تاثیر پذیری هستم
از دیدگاه من این واژه از - صاف - عربی گرفته شده اَست - صاف - از عربی به انگلیسی رفته و - سافت - شده اَست
نرم - ملایم - لطیف - شیرین - ساده لوح - گوارا
نرم، لطیف
می تواند اشاره به تخم مرغ های لمه داشته باشد در علوم دامی
آسیب پذیر
soft drink
نوشیدنی غیر الکلی
محصولات تازه تجاری ( مثل قهوه، شکر، کاکائو )
نرم . ارام
معتدل
متعادل
تازه
Some thing that you can press it
وام با بهره کم

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس