اسم ( noun )
• (1) تعریف: a piece of grassy turf that has been cut or torn away with the roots.
• (2) تعریف: the ground, esp. when grassy; turf.
• مشابه: turf
• مشابه: turf
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sods, sodding, sodded
حالات: sods, sodding, sodded
• : تعریف: to lay with sod.
• مشابه: turf
• مشابه: turf
- We decided to sod the front lawn, rather than seed it.
[ترجمه گوگل] تصمیم گرفتیم به جای بذرکاری، چمن جلویی را چمن کاری کنیم
[ترجمه ترگمان] ما تصمیم گرفتیم که چمن های جلو رو صاف کنیم تا اینکه تخم رو از تخم بیرون بیاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما تصمیم گرفتیم که چمن های جلو رو صاف کنیم تا اینکه تخم رو از تخم بیرون بیاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید