socket

/ˈsɑːkət//ˈsɒkɪt/

معنی: جا، کاسه، خانه، حفره، حدقه، پریز، بوشن، گوده، جای شمع، کاسه چشم، در حدقه یا سرپیچ قرار دادن
معانی دیگر: سوراخ، چال، چالچه، پنگان، لگنچه، گودالچه، سرپیچ، فرورفتگی، مادگی، کام، سرپیستون، (چشم) حدقه، کاسه ی چشم، چشمخانه، چشمدان، حدقه دار کردن، پنگان دار کردن، حفره دار کردن، جای شمع درشمعدان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a cavity or opening in which something is fitted or inserted, such as a receptacle in a wall, designed to receive electric plugs.

- This room has only two electrical sockets, so we had to plug in the vacuum cleaner in the other room.
[ترجمه گوگل] این اتاق فقط دو پریز برق دارد، بنابراین مجبور شدیم جاروبرقی را در اتاق دیگر وصل کنیم
[ترجمه ترگمان] این اتاق تنها دو پریز الکتریکی دارد، بنابراین ما باید جارو برقی را در اتاق دیگر ببندیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a hollow in which an anatomical part rests or turns.

- the eye socket
[ترجمه Masi] کاسه ی چشم یا حدقه ی چشم
|
[ترجمه گوگل] حدقه چشم
[ترجمه ترگمان] سوکت چشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a bone socket
[ترجمه Masi] در مفاصل گوی و کاسه ای مثل مفصل شانه، به قسمتی که سر مفصل داخل آن قرار میگیرد و میچرخد میگوینددرواقع کاسه ی مفصلِ گوی شکل
|
[ترجمه گوگل] یک سوکت استخوانی
[ترجمه ترگمان] یک کاسه استخوان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sockets, socketing, socketed
• : تعریف: to put into or supply with a socket.

جمله های نمونه

1. spigot and socket
نر و مادگی سر لوله یا سر تنبوشه

2. an inflamed tooth socket
حفره ی متورم دندان

3. to enucleate an eye socket
چشم را از کاسه در آوردن

4. i screwed the light bulb into the socket
لامپ برق را در سرپیچ پیچاندم.

5. The battery charger plugs into any mains socket.
[ترجمه گوگل]شارژر باتری به هر پریز برق وصل می شود
[ترجمه ترگمان]شارژ باتری باتری به سوکت برق اصلی وصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is an electric socket in the wall.
[ترجمه گوگل]یک پریز برق در دیوار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک سوکت الکتریکی در دیواره وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The socket for the printer cable is located at the rear of the computer.
[ترجمه گوگل]سوکت کابل چاپگر در پشت کامپیوتر قرار دارد
[ترجمه ترگمان]سوکت برای کابل چاپگر در پشت کامپیوتر قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is the cable long enough to reach the socket?
[ترجمه گوگل]آیا کابل آنقدر بلند است که به سوکت برسد؟
[ترجمه ترگمان]آیا کابل به اندازه کافی طولانی است که به سوکت برسد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This type of bulb screws into the socket.
[ترجمه گوگل]این نوع لامپ به سوکت پیچ می شود
[ترجمه ترگمان]این نوع لامپ به داخل سوکت آن ها وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The bulb should just screw into the socket.
[ترجمه گوگل]لامپ فقط باید به سوکت پیچ شود
[ترجمه ترگمان]لامپ باید فقط وارد سوکت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He put the electric plug into the socket.
[ترجمه گوگل]دوشاخه برق را در پریز گذاشت
[ترجمه ترگمان]پریز برقی را در پریز گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Put the plug in the socket.
[ترجمه Mojarrad] دوشاخ رو داخل پریز برق وصل کن
|
[ترجمه گوگل]دوشاخه را در پریز قرار دهید
[ترجمه ترگمان]the را در پریز بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rory plugged the cable back into the socket.
[ترجمه گوگل]روری کابل را دوباره به پریز وصل کرد
[ترجمه ترگمان]رو ری تلگراف را به پریز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The socket allows connection to a PC.
[ترجمه گوگل]سوکت امکان اتصال به کامپیوتر را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]سوکت اجازه اتصال به کامپیوتر را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This cable should have a plug at one end and a socket at the other.
[ترجمه گوگل]این کابل باید یک دوشاخه در یک سر و یک سوکت در طرف دیگر داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این کابل باید یک انتهای و یک سوکت در طرف دیگر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جا (اسم)
house, accommodation, seat, site, stead, case, lodge, place, room, space, situation, receptacle, location, station, berth, socket, sitting, emplacement, houseroom, seating, vacancy, lieu, locality, quarterage

کاسه (اسم)
bowl, chalice, socket, drinking cup, mazer

خانه (اسم)
house, domicile, home, lodge, room, building, cell, shack, socket, quarterage

حفره (اسم)
hollow, hole, grave, cell, ditch, trench, pit, cavern, delve, socket, cavity, fossa, fovea, gutter, sinus, lacuna, loculus, pothole

حدقه (اسم)
pupil, socket, orbit

پریز (اسم)
outlet, socket, wall plug

بوشن (اسم)
socket

گوده (اسم)
socket

جای شمع (اسم)
socket

کاسه چشم (اسم)
socket

در حدقه یا سرپیچ قرار دادن (فعل)
socket

تخصصی

[کامپیوتر] شکاف، سوکت، شیار - مسیر ارتباطی میان دو برنامه ی کامپیوتری که الزاماً بر روی یک کامپیوتر اجرا می شوند. سوکت ها توسط یک برنامه ی راه انداز دستگاه که اتصالات مورد نیاز شبکه ای را ایجاد می کند، مدیریت می شوند؛ برنمه هایی که توسط این سوکت ها ارتباط برقرار می کنند، نیازی به دانستن چگونگی عملکرد شبکه ندارند. نگاه کنید به winsock .
[دندانپزشکی] حفره، گودال، محفظه تو خالی
[برق و الکترونیک] پایه گیر
[نساجی] سرپیچ لامپ - پریز برق - سوراخ - منفذ - حفره - جا- مفصل لوله - بوش
[ریاضیات] فرورفتگی، حفره، گودال، بوش، پریز

انگلیسی به انگلیسی

• hollow part, cavity; opening into which the end of a light bulb is inserted; concave part that receives another part (anatomy); wall socket; device which transfers input and output on a network (computers)
a socket is a place on a wall or on a piece of electrical equipment into which you can put something such as a plug or bulb.
you can refer to any hollow part or opening in a structure which another part fits into as a socket.

پیشنهاد کاربران

ip port = socket
Eye sockets
حدقه چشم یا کاسه چشم
پیوند دهنده، بست [رایانه ، گوشی همراه ، الکترونیک]
[پلیمر] قسمت مادگی لوله
پایه مشعل
سرکاسه
1. پریز
2. سرپیچ، سوکت
3. سوراخ یا حفره یا چاله
an electrical socket، سوکت الترونیکی یا ورودی و محلِ ارتباطِ افزونه ها ( بیشتر در کامپیوتر ) ( مثلاً سوکتِ میکروفون )
[پردازنده رایانه]
پایه ، بستر ، نشیمنگاه ، جایگاه

بپرس