معاشرت. حشر و نشر
مثال:
regular socializing creates a good team spirit  
معاشرتِ با قاعده باعثِ یک روحِ گروهی خوب می شود.
مثال:
معاشرتِ با قاعده باعثِ یک روحِ گروهی خوب می شود.
وارد روابط یا مسائل اجتماعی شدن با دیگران 
What I like most about art therapy is the time you spend socializing with others 
معاشرت کردن
اجتماعی بودن
I work 50 hours a week, so there's not much time for socializing 
من هفته ای 50 ساعت کار میکنم بنابراین وقت زیادی ندارم واسه اجتماعی بودن ( یعنی با جماعت وقت گذراندن )
Socialization میشه جامعه پذیری یا اجتماعی شدن
من هفته ای 50 ساعت کار میکنم بنابراین وقت زیادی ندارم واسه اجتماعی بودن ( یعنی با جماعت وقت گذراندن )
Socialization میشه جامعه پذیری یا اجتماعی شدن
وقتگذرانی و خوشگذرانی با دیگران 
مصاحبت
گفتگو
معاشرت
رفت و آمد
مصاحبت
گفتگو
معاشرت
رفت و آمد
[مدیریت منابع انسانی] جامعه پذیری؛ فرآیند آشنا کردن فرد تازه استخدام شده با وظایف و اختیارات و مقررات سازمان، فضاهای کاری، و هم کاران.
جامعه پذیری، اجتماعی شدن
رفت و آمد کردن - معاشرت کردن
آداب معاشرت
اجتماعی شدن
خطا - ارور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)