برساخت اجتماعی یا برساختار اجتماعی ( به انگلیسی: Social Construct ) هر مقوله یا چیزی در جامعه است که از طریق قرارداد یا توافقِ جمعی، واقعیت می یابد. [۱][۲] �برساخت های اجتماعی� در تضاد با �واقعیات طبیعی� که مستقل از رفتار یا باورهای انسان وجود دارند، هستند.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه های ساده ای از برساخت های اجتماعی عبارت اند از معنای واژگان، ارزش پول کاغذی و قوانین سیستم های اقتصادی. از نمونه های دیگر می توان به نژاد اشاره کرد که برساختگیش قبلاً بحث برانگیز بود اما اکنون به اجماع دانشمندان پذیرفته شده است که مؤلفه ای تجربی و طبیعی نیست و به صورت اجتماعی برساخته شده است. با این حال، نمونه های ممکن دیگر، مانند مفاهیمِ انتزاعی تر و کمترْ تجربی که زیربنای نظریه های علمی خاص هستند، همچنان موضوع بحث های مداومِ فلسفی هستند.
در ارتباط با عینیت ( آبجکتیویته )
در سده بیستم، فیلسوف جان سرل و جامعه شناسان پیتر برگر و توماس لاکمن استدلال کردند که برخی از واقعیاتِ برساخته ی اجتماعی، مانند مالکیت، شهروندی و وضعیت تأهل را باید به عنوان اَشکالی از واقعیتِ عینی در نظر گرفت و وجود چنین �واقعیت های عینی برساخته ی اجتماعی� را به عنوان یک مسئله ی فلسفی یا روش شناختی که باید بررسی شود، مطرح کردند.
برعکس، کسانی مانند گئورگ لوکاچ، تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، با تکیه بر ایده های فردریش نیچه و کارل مارکس استدلال کردند که برخورد با واقعیت های برساخته ی اجتماعی به گونه ای که گویی طبیعی و تجربی هستند، نوعی مغالطه شیء انگاری است؛ پدیده ای که لوکاچ از آن به عنوان �عینیت خیالی� یاد می کند.
اخیراً، انسان شناسانِ زیستی و متخصصان بهداشت عمومی مشخص کرده اند که اگرچه نژاد یک برساخته ی اجتماعی است، اما تداوم نژادپرستی پیامدهای منفی عینی و قابل اثباتی برای سلامت و رفاه گروه هایِ به حاشیه رانده شده دارد.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه های ساده ای از برساخت های اجتماعی عبارت اند از معنای واژگان، ارزش پول کاغذی و قوانین سیستم های اقتصادی. از نمونه های دیگر می توان به نژاد اشاره کرد که برساختگیش قبلاً بحث برانگیز بود اما اکنون به اجماع دانشمندان پذیرفته شده است که مؤلفه ای تجربی و طبیعی نیست و به صورت اجتماعی برساخته شده است. با این حال، نمونه های ممکن دیگر، مانند مفاهیمِ انتزاعی تر و کمترْ تجربی که زیربنای نظریه های علمی خاص هستند، همچنان موضوع بحث های مداومِ فلسفی هستند.
در ارتباط با عینیت ( آبجکتیویته )
در سده بیستم، فیلسوف جان سرل و جامعه شناسان پیتر برگر و توماس لاکمن استدلال کردند که برخی از واقعیاتِ برساخته ی اجتماعی، مانند مالکیت، شهروندی و وضعیت تأهل را باید به عنوان اَشکالی از واقعیتِ عینی در نظر گرفت و وجود چنین �واقعیت های عینی برساخته ی اجتماعی� را به عنوان یک مسئله ی فلسفی یا روش شناختی که باید بررسی شود، مطرح کردند.
برعکس، کسانی مانند گئورگ لوکاچ، تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، با تکیه بر ایده های فردریش نیچه و کارل مارکس استدلال کردند که برخورد با واقعیت های برساخته ی اجتماعی به گونه ای که گویی طبیعی و تجربی هستند، نوعی مغالطه شیء انگاری است؛ پدیده ای که لوکاچ از آن به عنوان �عینیت خیالی� یاد می کند.
اخیراً، انسان شناسانِ زیستی و متخصصان بهداشت عمومی مشخص کرده اند که اگرچه نژاد یک برساخته ی اجتماعی است، اما تداوم نژادپرستی پیامدهای منفی عینی و قابل اثباتی برای سلامت و رفاه گروه هایِ به حاشیه رانده شده دارد.