• (1)تعریف: comfortable and pleasant in social situations; friendly; affable. • مترادف: affable, chummy, companionable, friendly, gregarious, outgoing, social • متضاد: antisocial, standoffish, unsociable, unsocial • مشابه: agreeable, amiable, amicable, comfortable, congenial, convivial, genial, jovial, neighborly, pleasant, warm
• (2)تعریف: leading to or characterized by friendly associations. • مترادف: friendly, social • مشابه: communal, congenial, convivial, cordial, hospitable, neighborly
- a sociable dinner affair
[ترجمه گوگل] یک ماجرای شام اجتماعی [ترجمه ترگمان] یک مهمانی شام اجتماعی بود، [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. if he is lively and sociable
(سعدی) و گر خنده روی است و آمیزگار
2. These dogs show a very sociable disposition.
[ترجمه گوگل]این سگ ها روحیه بسیار اجتماعی از خود نشان می دهند [ترجمه ترگمان]این سگ ها خلق و خوی بسیار اجتماعی دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He has never really been the sociable type.
[ترجمه مهسا] او هرگز فرد اجتماعی نبوده است
|
[ترجمه گوگل]او هرگز واقعاً از نوع اجتماعی نبوده است [ترجمه ترگمان]او هرگز این نوع معاشرت را دوست نداشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Her sociable manner is really a mask for a very shy nature.
[ترجمه گوگل]رفتار اجتماعی او واقعاً نقابی برای طبیعت بسیار خجالتی است [ترجمه ترگمان]رفتار اجتماعی او واقعا یک ماسک برای یک طبیعت خجالتی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She was, and remained, extremely sociable, enjoying dancing, golf, tennis, skating and bicycling.
[ترجمه گوگل]او بسیار اجتماعی بود و همچنان از رقص، گلف، تنیس، اسکیت و دوچرخه سواری لذت می برد [ترجمه ترگمان]او بود و بسیار اجتماعی بود و از رقص، گلف، تنیس، تنیس و دوچرخه سواری لذت می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We had a very sociable weekend .
[ترجمه گوگل]آخر هفته بسیار اجتماعی داشتیم [ترجمه ترگمان]ما آخر هفته خیلی معاشرتی داشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He made no attempt to be sociable.
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای اجتماعی بودن نکرد [ترجمه ترگمان]هیچ کوششی برای معاشرت و معاشرت نمی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Rob's very sociable - he likes his parties.
[ترجمه گوگل]راب بسیار اجتماعی است - او مهمانی های خود را دوست دارد [ترجمه ترگمان]راب خیلی معاشرتی است، مهمانی های او را دوست دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The hours are not very sociable in this job .
[ترجمه گوگل]ساعت ها در این شغل چندان اجتماعی نیست [ترجمه ترگمان]ساعت ها در این شغل بسیار اجتماعی نیستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Roger is a very sociable person.
[ترجمه گوگل]راجر فردی بسیار اجتماعی است [ترجمه ترگمان]راجر فرد خیلی اجتماعی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She's a sociable child who'll talk to anyone.
[ترجمه گوگل]او یک کودک اجتماعی است که با هر کسی صحبت می کند [ترجمه ترگمان]اون یه بچه sociable که با کسی حرف میزنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I'm not feeling very sociable this evening.
[ترجمه گوگل]امروز عصر خیلی احساس اجتماعی ندارم [ترجمه ترگمان]امشب حالم زیاد خوب نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I'm not in a sociable mood.
[ترجمه گوگل]من روحیه اجتماعی ندارم [ترجمه ترگمان]من حوصله ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The sociable behaviour of lions is considered atypical of the cat family.
[ترجمه گوگل]رفتار اجتماعی شیرها غیر معمول از خانواده گربه تلقی می شود [ترجمه ترگمان]رفتار اجتماعی شیرها غیر معمول خانواده گربه محسوب می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The least sociable auk, breeding in very loose colonies, in crevices of cliffs and rocks.
[ترجمه گوگل]کم اجتماعی ترین اوک، که در مستعمرات بسیار شل، در شکاف صخره ها و سنگ ها تولید مثل می کند [ترجمه ترگمان]کم ترین auk اجتماعی، پرورش در colonies بسیار سست، در شکاف صخره ها و صخره ها [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• informal gathering, get-together friendly, affable, genial, companionable sociable people enjoy meeting and talking to other people.
پیشنهاد کاربران
likes being around other people اجتماعی خونگرم
۱. اجتماعی. معاشرتی ۲. خوش مشرب. خون گرم. زود آشنا ۳. گرم. پر شور. باحال مثال: Art makes people more creative and sociable. هنر آدمها را خلاق تر و اجتماعی تر می کند.
خوش جوش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) سماور یا دیگی که زود بجوش آید. || کنایه از خوش ترکیب . || کنایه از شخصی که زود با دیگران دوست شود.
درد، جنایتکار
به کسی که خیلی راحت با ادم ها ارطبات برقرار میکنه و ما میگم "ادم اجتماعی" برعکس ادم خجالتی
sociable ( روانشناسی ) واژه مصوب: مردم آمیز تعریف: فردی که قادر است هم نشینی و دوستی و روابط اجتماعی آرام و پایداری با هم نوعان خود داشته باشد |||متـ . جامعه پذیر
من فکر میکنم معنی قابل اطمینان هم بده
someone who is sociable is friendly and enjoys being with other people
اجتماعی بودن
خوش معاشرت، خون گرم
خون گرم ، اجتماعی ، خوش مشرب مثال: sociable people can easily make friends with others