sob

/ˈsɑːb//sɒb/

معنی: گریه، هق هق، بغض گریه، گریه کردن
معانی دیگر: هق هق گریه کردن، نفس نفس زدن و زاریدن، لابیدن، لابه کردن، صدای زاری مانند کردن، گریه کردن و به خواب رفتن، زاری کنان گفتن، بغ­ گریه، همراه با سکسکه وبغ­ گریه کردن

بررسی کلمه

اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: (slang, often vulgar) abbreviation of "son of a bitch," a hateful or despicable person or thing.
حرف ندا و ( interjection, abbreviation )
• : تعریف: (slang) abbreviation of "son of a bitch," used to express hatred, disgust, amazement, or the like.

جمله های نمونه

1. a dry sob
گریه ی بی اشک

2. to stifle a sob
جلو گریه ی خود را گرفتن

3. when he saw his father's body he began to sob
وقتی جسد پدرش را دید شروع کرد به هق هق گریستن.

4. Any sob story moved Jarvis to generosity.
[ترجمه گوگل]هر داستان هق هق انگیزی جارویس را به سمت سخاوت سوق داد
[ترجمه ترگمان] هر داستانی که گریه می کرد، \"جارویس\" رو به راه انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The child started to sob when he couldn't find his mother.
[ترجمه گوگل]کودک وقتی مادرش را پیدا نکرد شروع به گریه کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی که نتونست مادرش رو پیدا کنه شروع به گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A sob caught in his throat.
[ترجمه گوگل]هق هق در گلویش گیر کرد
[ترجمه ترگمان]بغض گلویش را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I heard the sea sob to yesterday is dream.
[ترجمه گوگل]شنیدم هق هق دریا تا دیروز خواب است
[ترجمه ترگمان]صدای هق هق دریا را شنیدم که تا دیروز خواب دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can't expect me to believe this sob story!
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید انتظار داشته باشید که من این داستان هق هق را باور کنم!
[ترجمه ترگمان]تو نباید انتظار داشته باشی که من این داستان غم انگیز رو باور کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He started to sob uncontrollably.
[ترجمه گوگل]بی اختیار شروع کرد به گریه کردن
[ترجمه ترگمان]بی اختیار شروع به گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A choked sob rose in his throat.
[ترجمه گوگل]هق هق خفه ای در گلویش بلند شد
[ترجمه ترگمان]بغض گلویش را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His words wrenched a sob from her.
[ترجمه گوگل]سخنانش هق هق او را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]با شنیدن این حرف بغض گلویش را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She began to sob again, burying her face in the pillow.
[ترجمه گوگل]دوباره شروع به گریه کرد و صورتش را در بالش فرو برد
[ترجمه ترگمان]دوباره شروع به گریه کرد و صورتش را در بالش پنهان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She choked back a sob.
[ترجمه گوگل]او با هق هق خفه شد
[ترجمه ترگمان]بغض گلویش را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A dry sob caught in her throat.
[ترجمه گوگل]هق هق خشک در گلویش گیر کرد
[ترجمه ترگمان]بغضی در گلویش گیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She came out with some sob story about not having enough money to go and see her father who was ill.
[ترجمه گوگل]او با یک داستان هق هق آمیز در مورد نداشتن پول کافی برای دیدن پدرش که بیمار بود بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]با یک داستان غم انگیز درباره اینکه پول کافی برای رفتن نداشت و پدرش را که بیمار بود، بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گریه (اسم)
cry, bawl, sob, tear

هق هق (اسم)
sob

بغض گریه (اسم)
sob

گریه کردن (فعل)
give, cry, sob, bemoan, weep, mourn

انگلیسی به انگلیسی

• uncontrollable crying, convulsive weeping; sound of sobbing
cry uncontrollably, weep convulsively
nasty or disagreeable person, contemptible person (vulgar slang)
when someone sobs, they cry in a noisy way, breathing in short breaths.
a sob is one of the noises that you make when you are crying.
nasty or disagreeable person, contemptible person (vulgar slang)

پیشنهاد کاربران

SOB stands for "Son of a. . . !"
A derogatory term used to insult someone’s character or parentage. It implies that the person’s mother is
promiscuous or unfaithful.
اصطلاح تحقیر آمیزی برای توهین به شخصیت یا والدین شخصی.
...
[مشاهده متن کامل]

دلالت بر این دارد که مادر فرد بی وفا یا خیانتکار است.
حرومزا**، مادر جن**
مثال؛
That SOB stole my wallet!
In a heated argument, someone might exclaim, “You’re nothing but a dirty SOB!”
A person might use the term humorously, saying, “I can’t believe I forgot my keys again. I’m such an SOB!”

Sob story : داستان پر سوز و گداز - داستان اشک درآر - داستان غم انگیز
Oxford: to cry noisily, taking sudden, sharp breaths
Longman: to cry noisily while breathing in short sudden bursts
هکهک. [ هَُ هَُ ] ( اِ صوت ) آواز گریه که در گلو باشد. ( انجمن آرا ) :
صوفیا قرّابه از می هکهک گریه گشاد
گریه ٔخونین او در سجده گاه او ببین.
امیرخسرو.
رجوع به هق هق شود.
نوسته. [ ت َ / ت ِ / ن َ وَ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) صدای گریه که در گلو پیچد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . گریه در گلو و فریاد، و ظاهراً تصحیف نیوشه است. ( از رشیدی ) . نیوشه هم به این معنی ظاهراً مصحف شنوشه = سنوسه = اشنوسه است ، چنانکه به اقرب احتمال در این بیت بدیع بلخی :
...
[مشاهده متن کامل]

اشک بارید و پس نیوشه گرفت
باز بفزود گفتهای دراز.
نیوشه مصحف شنوشه است. ( احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ، از حاشیه برهان قاطع چ معین ) .

مخفف son of a bitch
اوکیدمه ورماخ ( در ترکی )
to cry noisily, taking in deep breaths:
گریه کردن با صدا و نفس های عمیق یا همون هق هق خودمون
منبع
Camridge dictionary
گریه همراه با هق هق کردن که معمولا هم اروم هست نه با جیغ : )
ناله کردن

بپرس