soak

/soʊk//səʊk/

معنی: میگسار، خیس خوری، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن، خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن
معانی دیگر: (کاملا) خیس کردن، تر کردن، آغاردن، ژفیدن، خیسیدن، آبروت کردن، (معمولا با: up) به خود کشیدن، جذب کردن، در آشامیدن، اشباع شدن، ترید (یا تلیت) کردن، (دانش و غیره) کسب کردن، بدست آوردن، آموختن، خود را در (مطالعه ی) چیزی غرق کردن، خود را وقف کاری کردن، (عامیانه) مغبون کردن، (از مشتری) زیادی پول گرفتن، چاپیدن، (آبگونه) رسوخ کردن، نفوذ کردن، نشت کردن، دریافتن، (در مغز) جایگزین شدن، (امریکا - خودمانی) ضربه ی جانانه زدن (به)، عمل خیساندن یا خیس کردن، در آشامیدگی، آبگونه ای که چیزی را در آن می خیسانند یا آبروت می کنند، (خودمانی) مشروبخور، میخواره، الکلی، رسو  کردن، غوطه وری، غسل

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: soaks, soaking, soaked
(1) تعریف: to lie in and become covered or saturated with a liquid.
مترادف: steep
مشابه: bathe, dip, douse, marinate, souse, submerge, swim

- She soaked in a hot bath.
[ترجمه گوگل] او در یک حمام آب گرم خیس شد
[ترجمه ترگمان] او در یک حمام داغ غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The garment should soak in soapy water.
[ترجمه گوگل] لباس باید در آب صابون خیس شود
[ترجمه ترگمان] لباس باید در آب صابون زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of a liquid, to penetrate or pass through a porous substance (often fol. by in, into, or through).
مترادف: penetrate, permeate, seep
مشابه: filter, osmose

- The tea soaked into the carpet.
[ترجمه محمدرضا] چای به داخل فرش نفوذ کرد
|
[ترجمه لکزایی] فرش ب چایی خیس شده است ( خیسانده شده است )
|
[ترجمه گوگل] چای در فرش خیس شد
[ترجمه ترگمان] چای به فرش آغشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be very wet; be drenched.
مترادف: sodden
مشابه: douse, wet

- His hair was soaking with perspiration.
[ترجمه گوگل] موهایش از عرق خیس شده بود
[ترجمه ترگمان] موهایش از عرق خیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to be absorbed by the mind (usu. fol. by in).
مترادف: penetrate
مشابه: seep, take

- I studied but the lessons never soaked in.
[ترجمه Farshad] مطالعه کردم ولی درسا رو اصلا نفهمیدم ( وارد مغزم نشد )
|
[ترجمه گوگل] درس خواندم اما دروس هیچ وقت غرق نشد
[ترجمه ترگمان] درس می خواندم، اما درس ها هرگز خیس نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to place or immerse in a liquid in order to saturate or make wet.
مترادف: douse, dunk, immerse, sop, souse, steep, submerge
مشابه: bathe, dip, drench, marinate, saturate, seethe, wet

- He soaked the linens in bleach.
[ترجمه گوگل] کتانی ها را در سفید کننده خیس کرد
[ترجمه ترگمان] ملافه ها رو توی سفید کننده خیس کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to absorb or draw in (usu. fol. by up).
مترادف: absorb, blot, sop
مشابه: sponge

- The sponge soaked up the excess water.
[ترجمه مهربان] اسفنج اب اضافى را جذب کرد
|
[ترجمه گوگل] اسفنج آب اضافی را خیس کرد
[ترجمه ترگمان] اسفنج آب اضافی را خیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We soaked up as much information as possible.
[ترجمه گوگل] ما تا آنجا که ممکن بود اطلاعات را جذب کردیم
[ترجمه ترگمان] ما تا آنجا که ممکن است اطلاعات بیشتری به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make thoroughly wet; drench.
مترادف: douse, drench, saturate, sodden, sop, souse
مشابه: bathe, shower, wet

- We were soaked by the sudden storm.
[ترجمه گوگل] ما از طوفان ناگهانی خیس شده بودیم
[ترجمه ترگمان] ما از طوفان ناگهانی خیس شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to remove by immersing in or saturating with a liquid (usu. fol. by out).
مشابه: remove, wash

- I wasn't able to soak out the stains.
[ترجمه گوگل] نتونستم لکه ها رو خیس کنم
[ترجمه ترگمان] من نتونستم لکه های خون رو خیس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (slang) to overcharge (someone).
مترادف: overcharge, rook, sting
مشابه: fleece, gouge, rip off
اسم ( noun )
مشتقات: soaker (n.)
(1) تعریف: the act or an instance of soaking, or the condition of being soaked.
مترادف: drenching, souse, steep
مشابه: bath

(2) تعریف: the liquid in which something is soaked.
مترادف: steep

(3) تعریف: (slang) a drunkard.
مترادف: boozer, drunkard, rummy, sot

جمله های نمونه

1. soak the beans in water for five hours
لوبیاها را پنج ساعت در آب بخیسان.

2. soak into (or through) something
در چیزی نفوذ کردن و از آن رد شدن،نشت کردن

3. soak somebody through
کاملا خیس کردن

4. soak something out (or off)
(با خیساندن) زدودن یا پاک کردن یا کندن

5. soak something up
در آشامیدن،به خود کشیدن،جذب کردن

6. to soak a label off a jam jar
بر چسب شیشه مربا را با خیساندن کندن

7. to soak bread in milk
نان را در شیر ترید کردن

8. to soak off a stain from a shirt
لکه ی پیراهن را با خیساندن برطرف کردن

9. to soak up knowledge
دانش کسب کردن

10. to soak up sunshine
نور خورشید را جذب کردن

11. rustam decided to soak himself in sa'di's works
رستم تصمیم گرفت خود را غرق در آثار سعدی بکند.

12. some cotton can soak up the spilled water
قدری پنبه می تواند آب ریخته شده را جذب کند.

13. use a paper towel to soak up the spilled oil
برای جذب روغن ریخته شده یک حوله ی کاغذی به کار ببر.

14. There's nothing better than a long soak in a hot bath.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز بهتر از خیساندن طولانی مدت در حمام آب گرم نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز بهتر از یک حمام دراز در حمام داغ نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Do you think the dirt will soak out?
[ترجمه گوگل]آیا فکر می کنید خاک خیس می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا فکر می کنید کثیفی بیرون ریخته می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The vegetables should soak in the water first.
[ترجمه گوگل]سبزیجات باید ابتدا در آب خیس شوند
[ترجمه ترگمان]سبزیجات باید ابتدا در آب خیس شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The clothes should soak for a quarter before washing.
[ترجمه گوگل]قبل از شستن لباس باید یک ربع خیس بخورد
[ترجمه ترگمان]لباس ها باید قبل از شستن لباس های یک چهارم را خیس کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. There'll be ample opportunity to relax, swim and soak up some sun.
[ترجمه گوگل]فرصت کافی برای استراحت، شنا و آفتاب گرفتن وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]فرصت کافی برای استراحت، شنا کردن و خیس کردن یک خورشید در آنجا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Put some water on and let it soak in naturally.
[ترجمه گوگل]مقداری آب بریزید و بگذارید به طور طبیعی خیس بخورد
[ترجمه ترگمان]کمی آب بنوشید و بگذارید به طور طبیعی جذب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Soak the spilt tea up with a cloth.
[ترجمه گوگل]چای ریخته شده را با یک پارچه خیس کنید
[ترجمه ترگمان]چای را با یک پارچه خیس کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Soak the beans overnight.
[ترجمه گوگل]لوبیاها را یک شب خیس کنید
[ترجمه ترگمان]لوبیا را در عرض یک شب خیس کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میگسار (اسم)
lush, sod, bacchant, drunk, bibber, soak, toper

خیس خوری (اسم)
soaking, soak, drench, drenching, soakage

خیس خوردن (فعل)
soak, wet, sodden, sop, get wet

رسوخ کردن (فعل)
soak, pierce, perforate, transpierce

در اب فرو بردن (فعل)
soak, submerge

بوسیله مایع اشباع شدن (فعل)
soak

خیساندن (فعل)
bate, steep, water, macerate, soak, drench, damp, moisten, wet, sop, presoak, ret

غوطه دادن (فعل)
soak, cause to dive, dunk, immerse, cause to duck, plunge, immerge

غوطه ور ساختن (فعل)
soak, submerge, submerse, cause to dive, plunge, duck

خیس کردن (فعل)
water, macerate, soak, drench, damp, moisten, wet, douse, ret

تخصصی

[نساجی] خیساندن - خیسیدن - خیس خوردن
[پلیمر] خیس خوردن

انگلیسی به انگلیسی

• act of soaking, act of saturating with water; state of being permeated with water; liquid in which something is soaked; heavy drinker, drunkard (slang)
immerse, dip; drench, saturate; moisten; absorb; permeate, penetrate; overcharge, extort, charge exorbitantly (slang)
when you soak something, you put it into a liquid and leave it there.
when a liquid soaks something, it makes it very wet.
when a liquid soaks through something, it passes through it.
see also soaked, soaking.
when a soft or dry substance soaks up a liquid, the liquid goes into the substance.

پیشنهاد کاربران

خیس شدن یا خیس خوردن.
کلمه شبیه دیگه drench هست، که یعنی یکباره خیس شدن.
Soaked with perspiration
خیس عرق بودن
The rain soaked the floor
باران زمین را خیس کرده
درمورد نمودارها، بخشی که ثابت مانده باشد، یا بدون تغییر باشد، ثابت یا ساکن
علاوه بر معانی ذکر شده:
- آب تنی
- آب تنی کردن
هم معنی میده
● خیساندن ( در آب یا هر مایع دیگر )
● دوش ( گرفتن )
زمان بیشتر برای لباسهای کثیف تر ( روی ماشین لباسشویی هم این کلمه اومده )
غوطه ور شدن
مدت زیادی حمام کردن
آب تنی کردن
immerse
خیس/خیس شدن
میتوان به معنی لذت بردن هم استفاده کردsoak up this atmosphere یعنی از این جو لذت بردن
با توجه به بافت متن:
To charge ( someone ) too much for goods or
services
- اضافه بها/ زیاد حساب کردن
- در آب فرو بردن
- خیساندن/خیس کردن
- نفوذ کردن /رخنه کردن
- مشروب خور
- تَر کردن

زیادی پول گرفتن از مشتری
چاپیدن
گوش بریدن
خیس کردن یا شدن
زیر بار قرض و قوله رفتن.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس