فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: soaks, soaking, soaked
حالات: soaks, soaking, soaked
• (1) تعریف: to lie in and become covered or saturated with a liquid.
• مترادف: steep
• مشابه: bathe, dip, douse, marinate, souse, submerge, swim
• مترادف: steep
• مشابه: bathe, dip, douse, marinate, souse, submerge, swim
- She soaked in a hot bath.
[ترجمه گوگل] او در یک حمام آب گرم خیس شد
[ترجمه ترگمان] او در یک حمام داغ غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در یک حمام داغ غرق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The garment should soak in soapy water.
[ترجمه گوگل] لباس باید در آب صابون خیس شود
[ترجمه ترگمان] لباس باید در آب صابون زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لباس باید در آب صابون زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of a liquid, to penetrate or pass through a porous substance (often fol. by in, into, or through).
• مترادف: penetrate, permeate, seep
• مشابه: filter, osmose
• مترادف: penetrate, permeate, seep
• مشابه: filter, osmose
- The tea soaked into the carpet.
[ترجمه محمدرضا] چای به داخل فرش نفوذ کرد|
[ترجمه لکزایی] فرش ب چایی خیس شده است ( خیسانده شده است )|
[ترجمه گوگل] چای در فرش خیس شد[ترجمه ترگمان] چای به فرش آغشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be very wet; be drenched.
• مترادف: sodden
• مشابه: douse, wet
• مترادف: sodden
• مشابه: douse, wet
- His hair was soaking with perspiration.
[ترجمه گوگل] موهایش از عرق خیس شده بود
[ترجمه ترگمان] موهایش از عرق خیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موهایش از عرق خیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to be absorbed by the mind (usu. fol. by in).
• مترادف: penetrate
• مشابه: seep, take
• مترادف: penetrate
• مشابه: seep, take
- I studied but the lessons never soaked in.
[ترجمه Farshad] مطالعه کردم ولی درسا رو اصلا نفهمیدم ( وارد مغزم نشد )|
[ترجمه گوگل] درس خواندم اما دروس هیچ وقت غرق نشد[ترجمه ترگمان] درس می خواندم، اما درس ها هرگز خیس نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to place or immerse in a liquid in order to saturate or make wet.
• مترادف: douse, dunk, immerse, sop, souse, steep, submerge
• مشابه: bathe, dip, drench, marinate, saturate, seethe, wet
• مترادف: douse, dunk, immerse, sop, souse, steep, submerge
• مشابه: bathe, dip, drench, marinate, saturate, seethe, wet
- He soaked the linens in bleach.
[ترجمه گوگل] کتانی ها را در سفید کننده خیس کرد
[ترجمه ترگمان] ملافه ها رو توی سفید کننده خیس کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ملافه ها رو توی سفید کننده خیس کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to absorb or draw in (usu. fol. by up).
• مترادف: absorb, blot, sop
• مشابه: sponge
• مترادف: absorb, blot, sop
• مشابه: sponge
- The sponge soaked up the excess water.
[ترجمه مهربان] اسفنج اب اضافى را جذب کرد|
[ترجمه گوگل] اسفنج آب اضافی را خیس کرد[ترجمه ترگمان] اسفنج آب اضافی را خیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We soaked up as much information as possible.
[ترجمه گوگل] ما تا آنجا که ممکن بود اطلاعات را جذب کردیم
[ترجمه ترگمان] ما تا آنجا که ممکن است اطلاعات بیشتری به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما تا آنجا که ممکن است اطلاعات بیشتری به دست آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make thoroughly wet; drench.
• مترادف: douse, drench, saturate, sodden, sop, souse
• مشابه: bathe, shower, wet
• مترادف: douse, drench, saturate, sodden, sop, souse
• مشابه: bathe, shower, wet
- We were soaked by the sudden storm.
[ترجمه گوگل] ما از طوفان ناگهانی خیس شده بودیم
[ترجمه ترگمان] ما از طوفان ناگهانی خیس شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما از طوفان ناگهانی خیس شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to remove by immersing in or saturating with a liquid (usu. fol. by out).
• مشابه: remove, wash
• مشابه: remove, wash
- I wasn't able to soak out the stains.
[ترجمه گوگل] نتونستم لکه ها رو خیس کنم
[ترجمه ترگمان] من نتونستم لکه های خون رو خیس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من نتونستم لکه های خون رو خیس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (slang) to overcharge (someone).
• مترادف: overcharge, rook, sting
• مشابه: fleece, gouge, rip off
• مترادف: overcharge, rook, sting
• مشابه: fleece, gouge, rip off
اسم ( noun )
مشتقات: soaker (n.)
مشتقات: soaker (n.)
• (1) تعریف: the act or an instance of soaking, or the condition of being soaked.
• مترادف: drenching, souse, steep
• مشابه: bath
• مترادف: drenching, souse, steep
• مشابه: bath
• (2) تعریف: the liquid in which something is soaked.
• مترادف: steep
• مترادف: steep
• (3) تعریف: (slang) a drunkard.
• مترادف: boozer, drunkard, rummy, sot
• مترادف: boozer, drunkard, rummy, sot