so so

/ˈsoʊˈsoʊ//səʊsəʊ/

نه، نه خوب ونه بد، حد وسط، احتمالا، محتمل نه خوب نه بد، میانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: neither very bad nor very good; passable; mediocre.
مشابه: adequate, decent, marginal, mediocre, passable
قید ( adverb )
• : تعریف: in a mediocre or merely passable manner; tolerably.

جمله های نمونه

1. You overestimated his play, it's just so so.
[ترجمه Ash] تو بازی اون پسر رو بیش از حد دست بالا گرفتی، بازی کردنش نه خوبه نه بد.
|
[ترجمه گوگل]شما بازی او را بیش از حد ارزیابی کردید، همینطور است
[ترجمه ترگمان]تو این بازی رو بیش از حد دست بالا گرفتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Life is so, so short.
[ترجمه گوگل]زندگی خیلی کوتاه است
[ترجمه ترگمان]زندگی خیلی کوتاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Today it is so so, not too good, nor too bad.
[ترجمه مهشید] امروز معمولی است نه خیلی خوب نه خیلی بد
|
[ترجمه فاطی] امروز خیلی خوب است، نه خیلی خوب و نه خیلی بد
|
[ترجمه An] امروز بدک نیست، نه خیلی خوب نه خیلی بود
|
[ترجمه فاطمه] امروز خیلی خوب است ، نه خیلی خوب ، نه خیلی بد .
|
[ترجمه گوگل]امروز خیلی خوب است، نه خیلی بد
[ترجمه ترگمان]امروز خیلی خوب است، نه خیلی خوب، نه خیلی بد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Just so so. The ones I had before were even better.
[ترجمه Ash] فقط نسبیه. اونایی که قبلاً امتحان کرده بودم حتی بهترم بودن.
|
[ترجمه گوگل]همینطور اونایی که قبلا داشتم بهتر بودن
[ترجمه ترگمان]درست همین طور است اونایی که قبلا داشتم حتی بهتر از اینا بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Just so so. What can I do for you?
[ترجمه گوگل]همینطور چه کاری می توانم برای شما انجام دهم؟
[ترجمه ترگمان]درست همین طور است چه کاری از دستم برمیاد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. B : Just so so! I usually play tennis on Sunday with my friends.
[ترجمه گوگل]ب: همینطور! من معمولا یکشنبه با دوستانم تنیس بازی می کنم
[ترجمه ترگمان]ب - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - من معمولا یکشنبه ها با دوستام تنیس بازی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Estragon:thanks, Just so so, I miss the day we work together as coworker in Waiting for Godot. It's so wonderful, a play of two roles with the.
[ترجمه گوگل]استراگون: متشکرم، همینطور، دلم برای روزی تنگ شده که به عنوان همکار در انتظار گودو با هم کار کنیم خیلی فوق العاده است، بازی دو نقشی با
[ترجمه ترگمان]Estragon: متشکرم، همین طور، من روزی را از دست می دهم که با هم کار می کنیم و هم کار خود را در انتظار Godot هم کار می کنیم این خیلی عالی است، یک بازی از دو نقش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So so much redundancy yet tell a public sector worker he is laid of. . . OMG. . . you cant do that !
[ترجمه گوگل]بنابراین این همه تعدیل کار را به یک کارمند بخش دولتی بگویید که از کار بیکار شده است آه خدای من شما نمی توانید این کار را انجام دهید!
[ترجمه ترگمان]بنابراین، افزونگی بسیاری به یک کارگر بخش دولتی می گویند که او از OMG پذیرفته شده است شما نمی توانید این کار را بکنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Friction prevents it from doing so so there's going to be a frictional force in this direction.
[ترجمه گوگل]اصطکاک مانع از انجام این کار می شود، بنابراین یک نیروی اصطکاک در این جهت وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]اصطکاک مانع انجام این کار می شود تا یک نیروی اصطکاکی در این مسیر وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Software rot is unavoidable, but programmers who fail to take conceptual integrity into consideration create software that rots so so fast that it becomes worthless before it is even completed.
[ترجمه گوگل]پوسیدگی نرم افزار اجتناب ناپذیر است، اما برنامه نویسانی که نمی توانند یکپارچگی مفهومی را در نظر بگیرند، نرم افزاری را ایجاد می کنند که آنقدر سریع پوسیده می شود که حتی قبل از تکمیل شدن، بی ارزش می شود
[ترجمه ترگمان]پوسیدگی نرم افزار اجتناب ناپذیر است، اما برنامه نویسان که قادر نیستند انسجام مفهومی را در نظر بگیرند، نرم افزاری ایجاد می کنند که به قدری سریع فاسد می شوند که قبل از آن که حتی کامل شود، بی ارزش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The story was a bit thin and the photography was so so.
[ترجمه گوگل]داستان کمی نازک بود و عکاسی آنقدر بود
[ترجمه ترگمان]داستان کمی باریک بود و عکاسی به این ترتیب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her coquettish write on the face, contain in the eye, but she is so so so bold and powerful without slut, active, conscienceless .
[ترجمه گوگل]نوشته عشوه آمیز او روی صورت، در چشم است، اما او بسیار جسور و قدرتمند بدون شلخته، فعال، بی وجدان است
[ترجمه ترگمان]coquettish را روی صورت، در چشمان، in، اما آن قدر شجاع و قوی است، بی آن که هرزه، فعال، فعال و فعال باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• mediocre, average, nothing special

پیشنهاد کاربران

هی همچین
بسته به متن معنای این عبارت هم متفاوت است: پنجاه پنجاه، کم و بیش ، نه خوب نه بد و . . .
So - so= average; not very good
( نه خوب، نه بد )
هی بگی نگی!
معمولی ( برای مثال در مورد احوال پرسی، هی بد نیستم خودمون میشه )
همچین، یه نموره
پنجاه - پنجاه
so soso so
Yes and no
بگی نگی
میان مایه/ نصفه نیمه
بگی نگی
bad
بدک نیستم
به قول خودمون هی
نصف نصف ، پنجاه پنجاه ، در حد وسط ، نه ضعیف نه زرنگ
متوسط
نه خوب نه بد
معمولی
اصطلاح عامیانه.
بگی نگی. بفهمی نفهمی. کم و بیش
بدنیست
قابل تحمل
متوسط
پنجاه پنجاه
yani motevaset
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس