snuffle

/ˈsnʌfl̩//ˈsnʌfl̩/

معنی: صدای خس خس بینی، زهد فروشی کردن، با صدای بلند نفس کشیدن، بازحمت از بینی نفس کشیدن، نالیدن، تو دماغی حرف زدن، بو کشیدن
معانی دیگر: (باصدا یا با اشکال) نفس کشیدن، لح لح زدن (مانند سگ در گرما) (رجوع شود به: sniff)، تودماغی حرف زدن (یا آواز خواندن)، (نادر) ناله کردن، لح لح زنان بیان کردن، خس خس کنان گفتن، صدای تودماغی، آوای خیشومی، نفس نفس

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: snuffles, snuffling, snuffled
(1) تعریف: to breathe in a noisy way, usu. from nasal congestion; sniffle.

(2) تعریف: to speak in a whiny or nasal voice; snivel.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express in a whine or nasal tone.
اسم ( noun )
مشتقات: snuffly (adj.), snuffler (n.)
(1) تعریف: the act or an instance of snuffling.

(2) تعریف: the noise made by snuffling.

جمله های نمونه

1. She snuffled and wiped her nose on the back of her hand.
[ترجمه گوگل]خفه کرد و بینی اش را پشت دستش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]فین کرد و بینی اش را با پشت دست پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The little boys snuffled in their sleep.
[ترجمه گوگل]پسرهای کوچولو در خواب خفه شدند
[ترجمه ترگمان]پسرهای کوچک در خواب خود را بالا کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The dog was snuffling around in the bushes.
[ترجمه گوگل]سگ در بوته ها در حال خفه شدن بود
[ترجمه ترگمان]سگ در میان بوته ها به راه افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The drugs were snuffled in a bag by a police dog.
[ترجمه گوگل]مواد مخدر توسط سگ پلیس در یک کیسه خفه شد
[ترجمه ترگمان]مواد مخدر در یک کیف توسط یک سگ پلیس بین دو طرف امضا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She snuffled about her sufferings.
[ترجمه گوگل]او در مورد رنج های خود خفه شد
[ترجمه ترگمان]او از رنج و رنج خود بالا کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The dog was snuffling around the roots of a tree.
[ترجمه گوگل]سگ داشت دور ریشه های درختی خفه می کرد
[ترجمه ترگمان]سگ در اطراف ریشه های یک درخت صدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The silence was broken only by the snuffles of the dogs.
[ترجمه گوگل]سکوت تنها با خفه کردن سگ ها شکسته شد
[ترجمه ترگمان]سکوت فقط توسط the سگ ها درهم شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The colour flags snuffled against the wind.
[ترجمه گوگل]پرچم های رنگی در برابر باد خفه می شوند
[ترجمه ترگمان]پرچم های رنگی در مقابل باد قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He eagerly snuffled a mouthful of smoke.
[ترجمه گوگل]مشتاقانه لقمه دود را بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]او با ولع یک جرعه دود بالا کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His breath came in snuffles.
[ترجمه گوگل]نفس‌هایش دمی در آمد
[ترجمه ترگمان]نفسش در سینه حبس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was revolting to see these half-starved creatures snuffling around behind the houses or along the river-bank in search of excrement.
[ترجمه گوگل]دیدن این موجودات نیمه گرسنه که به دنبال فضولات در پشت خانه ها یا در کناره رودخانه خفه می شدند، بسیار طغیان کننده بود
[ترجمه ترگمان]از دیدن این موجودات گرسنه که در پشت خانه ها یا در امتداد رودخانه یا در طول ساحل رودخانه در جستجوی مدفوع بودند نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He snuffled out his idea.
[ترجمه گوگل]او ایده خود را خنثی کرد
[ترجمه ترگمان]فکر خود را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She'd thought it was Anna, snuffling in her sleep or from grief.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد آنا است که در خواب یا از غم خفه می شود
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که او آنا است، در خواب یا از غصه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Zaria snuffled and turned on her back as I put the bedside light on.
[ترجمه گوگل]زاریا خفه شد و در حالی که چراغ کنار تخت را روشن کردم به پشت چرخید
[ترجمه ترگمان]وقتی چراغ را روشن کردم، Zaria بالا و پایین پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صدای خس خس بینی (اسم)
snuffle

زهد فروشی کردن (فعل)
snuffle

با صدای بلند نفس کشیدن (فعل)
snuffle

با زحمت از بینی نفس کشیدن (فعل)
snuffle

نالیدن (فعل)
grizzle, whimper, groan, whine, complain, grunt, snuffle

تو دماغی حرف زدن (فعل)
snuffle, nasalize

بو کشیدن (فعل)
scent, nose, snuffle, sniff, snook

انگلیسی به انگلیسی

• inhale, breathing in for the purpose of smelling; audible inhalation, sniffle; whine, nasal tone of voice
whine, speak with a nasal tone of voice; inhale, breathe in for the purpose of smelling; sniffle loudly
if people or animals snuffle, they make sniffing noises.

پیشنهاد کاربران

بپرس