snowmobile

/ˈsnomoˌbil//ˈsnomoˌbil/

معنی: اتومبیل برفی، اتومبیل مخصوص حرکت روی برف
معانی دیگر: ماشین برف پیما (که معمولا به جای چرخ زنجیر دارد)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a small powered vehicle that is capable of traveling through or over snow.

جمله های نمونه

1. Snowmobile brigades delivered food and medicine.
[ترجمه گوگل]تیپ های اسنوموبیل به تحویل غذا و دارو می پرداختند
[ترجمه ترگمان]واحدهای snowmobile غذا و دارو را تحویل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In the Midwest, snowmobile brigades delivered food and medicine.
[ترجمه گوگل]در غرب میانه، تیپ های ماشین برفی غذا و دارو تحویل می دادند
[ترجمه ترگمان]در غرب میانه، ماشین های برفی مواد غذایی و دارو را تحویل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Anyone can operate a snowmobile, but it takes some guidance to keep them under control.
[ترجمه گوگل]هر کسی می‌تواند یک ماشین برفی را اداره کند، اما برای تحت کنترل نگه داشتن آن‌ها به راهنمایی نیاز است
[ترجمه ترگمان]هر کسی می تواند یک اتومبیل برفی را اجرا کند، اما راهنمایی برای نگه داشتن آن ها تحت کنترل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ski equipment, clothes and snowmobiles are available for rent on-site, and ski lessons are offered.
[ترجمه گوگل]تجهیزات اسکی، لباس‌ها و ماشین‌های برفی برای کرایه در محل موجود است و کلاس‌های اسکی نیز ارائه می‌شود
[ترجمه ترگمان]تجهیزات اسکی، لباس ها و snowmobiles برای اجاره در محل در دسترس هستند و درس های اسکی ارایه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Track: jointed belt that moves the snowmobile forwards.
[ترجمه گوگل]مسیر: کمربند اتصالی که ماشین برفی را به جلو حرکت می دهد
[ترجمه ترگمان]شیار: کمربندی jointed که متحرک را به جلو حرکت می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Activities include snowmobile trips, northern lights tours, and dog sled tours.
[ترجمه گوگل]فعالیت‌ها شامل سفر با ماشین برفی، تورهای شفق شمالی و تورهای سورتمه سگ می‌شود
[ترجمه ترگمان]فعالیت ها شامل سفره ای اکتشافی، تورهای چراغ های شمال، و تورهای شکار سگ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's a snowmobile, a loud, polluting conveyance that zips quickly over snow and ice.
[ترجمه گوگل]این یک ماشین برفی است، یک وسیله حمل‌ونقل با صدای بلند و آلوده که به سرعت روی برف و یخ بسته می‌شود
[ترجمه ترگمان]ماشین snowmobile، یک وسیله نقلیه بزرگ، که سریع و سریع بر روی برف و یخ بوجود امده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Handlebars: metal tube used to steer the snowmobile.
[ترجمه گوگل]دسته: لوله فلزی که برای هدایت ماشین برفی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]handlebars: لوله فلزی که برای هدایت اتومبیل برفی استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Kate, roared with delight, as William took the snowmobile controls.
[ترجمه گوگل]وقتی ویلیام کنترل ماشین برفی را در دست گرفت، کیت از خوشحالی غرش کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ویلیام داشت the را کنترل می کرد، کیت با خوشحالی غرشی کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You can also ride an actual Antarctic snowmobile known as a Hagglund.
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید سوار بر یک ماشین برفی قطب جنوب معروف به Hagglund شوید
[ترجمه ترگمان]شما همچنین می توانید با اتومبیل برفی قطب جنوب واقعی که به عنوان a شناخته می شود حرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. TEAM and the snowmobile industry developed symbiotically in the 1960's.
[ترجمه گوگل]TEAM و صنعت اتومبیل برفی در دهه 1960 به طور همزیستی توسعه یافتند
[ترجمه ترگمان]تیم متحرک و صنعت برفی در دهه ۱۹۶۰ symbiotically را توسعه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tent camps are set up, always within sight of spectacular mountain scenery, and daily searches are made by snowmobiles.
[ترجمه گوگل]کمپ‌های چادری برپا می‌شوند و همیشه در معرض دید مناظر دیدنی کوهستان هستند و جستجوهای روزانه توسط ماشین‌های برفی انجام می‌شود
[ترجمه ترگمان]اردوگاه های چادر همیشه با دیدن مناظر تماشایی کوهستانی برپا می شوند و جستجوهای روزانه توسط snowmobiles انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nearly half of the reported incidents involved falls off the snowmobile or collisions with another snowmobile.
[ترجمه گوگل]نزدیک به نیمی از حوادث گزارش شده مربوط به سقوط از ماشین برفی یا برخورد با ماشین برفی دیگر است
[ترجمه ترگمان]نزدیک به نیمی از رویداده ای گزارش شده مربوط به متحرک برفی یا برخورد با اتومبیل برفی دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Cab: cover of engine compartment at the front of a snowmobile.
[ترجمه گوگل]کابین: پوشش محفظه موتور در جلوی ماشین برفی
[ترجمه ترگمان]تاکسی، کوپه موتور، جلوی یک جت اسکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتومبیل برفی (اسم)
electromobile, snowmobile

اتومبیل مخصوص حرکت روی برف (اسم)
snowmobile

تخصصی

[عمران و معماری] برفرو

انگلیسی به انگلیسی

• vehicle made to be driven on snow
small vehicle used for traveling on snow

پیشنهاد کاربران

snowmobile ( n ) ( snoʊmoʊˌbil ) ( also skimobile ) =a vehicle that can move over snow and ice easily
snowmobile
A vehicle that people use to travel over snow.
a small motor that moves overs snow
ماشین قطبی

ماشین در قطب
اتومبیل برفی
خودروی برفی ، ماشین برفی ، موتور برفی

بپرس