معنی: گلوله برف، گلوله برف بازی، با گلوله برف زدن، بسرعت زیاد شدنمعانی دیگر: گلوله ی برف، برف گوله، (مانند گلوله ی برف که در سرازیری می غلتد و بزرگتر می شود) انبوه شدن، حدت یافتن، شدت یافتن، (مانند علف هرزه به سرعت و به طور ناخوشایند) رشد کردن، (گیاه شناسی) برف گل، گل برف (انواع گیاهانی که گل آنها مانند گلوله ی برف است به ویژه viburnum opulus)، بداغ، گل دنبه، برف پراندن، گلوله ی برف انداختن، گلوله برف، با گلوله برف زدن
• (1)تعریف: a mass of snow that has been packed together into a ball for throwing in children's play or games.
• (2)تعریف: any of a number of shrubs or plants that have large clusters of white flowers.
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: snowballs, snowballing, snowballed
• : تعریف: to pelt with snowballs.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to grow in size, importance, or intensity at a rapidly increasing rate. • مشابه: boom, mushroom
- The crime problem has snowballed.
[ترجمه گوگل] مشکل جرم و جنایت بالا گرفته است [ترجمه ترگمان] مشکل جنایت بیشتر شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1.
گلوله ی برف
2. a snowball fight
جنگ با گلوله ی برف (برف بازی)
3. the snowball hit me
گلوله ی برف به من خورد.
4. i drilled him with a snowball
با گلوله ی برف به او زدم.
5. he took a shot at the window with his snowball
با گلوله ی برفی پنجره را هدف قرار داد.
6. A snowball gathers as it rolls.
[ترجمه فاطمه] گلوله برفی همچنان که می غلتد بزرگ می شود.
|
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی هنگام غلتیدن جمع می شود [ترجمه ترگمان]یک گلوله برفی دور می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. We had a massive snowball fight .
[ترجمه گوگل]ما دعوای بزرگی با گلوله برفی داشتیم [ترجمه ترگمان] یه دعوای گوله برفی بزرگی داشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Let's go to snowball, shall we?
[ترجمه گوگل]بیا بریم گلوله برفی، درسته؟ [ترجمه ترگمان]بیاید به سنوبال حمله کنیم، باشد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A snowball knocked his hat off.
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی کلاهش را از پا درآورد [ترجمه ترگمان]گلوله برفی کلاهش را از سرش جدا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A snowball effect is the desired goal.
[ترجمه گوگل]اثر گلوله برفی هدف مورد نظر است [ترجمه ترگمان]تاثیر گلوله برفی هدف مورد نظر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. All this has a snowball effect on the day's turnover and on the individual dealers' commissions.
[ترجمه گوگل]همه اینها بر گردش مالی روز و کمیسیون فروشنده ها تأثیر می گذارد [ترجمه ترگمان]همه این ها تاثیر گلوله برفی بر گردش کار روزانه و در کمیسیون های جداگانه معامله کنندگان دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A snowball hit her on the back of the neck with a soft thud.
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی با یک ضربه آرام به پشت گردن او برخورد کرد [ترجمه ترگمان]گلوله برفی با ضربه ای ملایم به پشت گردن او اصابت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Mind out -- there's a snowball coming towards you!
[ترجمه گوگل]حواس تان باشد -- یک گلوله برفی به سمت شما می آید! [ترجمه ترگمان]مواظب باش سنوبال به سمت شما می اید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The kids were having a snowball fight outside.
[ترجمه گوگل]بچه ها بیرون مشغول دعوای گلوله برفی بودند [ترجمه ترگمان]بچه ها داشتن یه دعوای گوله برفی میکردن بیرون [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
گلوله برف (اسم)
snowball
گلوله برف بازی (اسم)
snowball
با گلوله برف زدن (فعل)
snowball
به سرعت زیاد شدن (فعل)
snowball
تخصصی
[آمار] گلوله برفی
انگلیسی به انگلیسی
• ball made of snow that has been packed or rolled together; any of a number of bushes bearing large white clusters of flowers; crushed ice flavored with syrup and served in a cup grow larger at an accelerating rate; throw balls of snow a snowball is a ball of snow. if something such as a campaign snowballs, it rapidly increases and grows.
پیشنهاد کاربران
“Snowball” as a verb means to grow quickly in size, importance, or intensity, often in a way that becomes increasingly difficult to control. ✍️ رشد کردن سریع در اندازه، اهمیت یا شدت، اغلب به گونه ای که کنترل آن به طور فزاینده ای دشوار می شود. ... [مشاهده متن کامل]
✍️✍️اغلب موقعیت هایی را توصیف می کند که در آن ها رویدادها یا اقدامات به سرعت شتاب می گیرند و مهم تر می شوند. این فعل پتانسیل شروع های کوچک برای منجر شدن به نتایج قابل توجه را برجسته می کند. 👇مترادف؛ Escalate Accumulate Intensify 👇مثال؛ The small protest quickly snowballed into a large demonstration. What started as a minor disagreement snowballed into a major conflict. Her interest in the hobby snowballed, and soon she was spending all her free time on it.
increase
یخ در بهشت.
If a problem snowballs, It quickly becomes bigger more important and serious