صفت ( adjective )
• : تعریف: white as snow; pure white.
snow white
/ˈsnoʊˈwaɪt//snəʊwaɪt/
سفید مانند برف، برفگون، سفید سفید، سفید یکدست، مثل برف سفید، اسم خاص
بررسی کلمه
انگلیسی به انگلیسی
something that is snow-white is of a brilliant white colour.
پیشنهاد کاربران
به طور استعاری برای توصیف فردی به کار می رود که پاک، معصوم و دست نخورده از تجربیات منفی یا فساد است. این اصطلاح از افسانه معروفی گرفته شده که در آن شخصیت سفیدبرفی به عنوان فردی مهربان و بی آلایش به تصویر کشیده شده است.
... [مشاهده متن کامل]
مترادف؛ pure, innocent, untainted, virtuous, angelic, untouched
مثال؛
She’s so kind and innocent—almost like Snow White, untouched by the cruelty of the world.
His Snow White nature makes him believe that everyone has good intentions.
Despite growing up in a tough environment, she remained Snow White in her heart.
... [مشاهده متن کامل]
مترادف؛ pure, innocent, untainted, virtuous, angelic, untouched
مثال؛
به سفیدی برف. سفید چون برف. سفید سفید
adj. white as snow, bright white
مثال:
a snow - white face.
چهره ای به سفیدی برف
مثال:
چهره ای به سفیدی برف
کوکائین یا هروئین
Snow white powder
سفید برفی