• : تعریف: the character, behavior, or act of a snob or snobs.
جمله های نمونه
1. They considered her behaviour a shameful piece of snobbery.
[ترجمه سعید - رم] رفتار آن خانم را نوعی فخر فروشی شرم آور تلقی کردند. به نظر آنها رفتار آن زن یک نوع فیس و افاده شرم آور بود.
|
[ترجمه گوگل]آنها رفتار او را یک فخر فروشی شرم آور می دانستند [ترجمه ترگمان]آن ها رفتار او را یک piece شرم آور تلقی می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Dad was always the grateful recipient of her snobbery.
[ترجمه گوگل]بابا همیشه قدردان فحاشی او بود [ترجمه ترگمان]پدر همیشه از تشخص پرستی او سپاسگزار بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. There was very little snobbery or class-consciousness in the wartime navy.
[ترجمه گوگل]اسنوبیسم یا آگاهی طبقاتی در نیروی دریایی زمان جنگ بسیار کم بود [ترجمه ترگمان]در نیروی دریایی زمان جنگ، فیس و افاده چندانی وجود نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Is his distance a result of snobbery or shyness?
[ترجمه سوناده] دوری او ناشی از افاده است یا خجالت؟
|
[ترجمه گوگل]آیا دوری او ناشی از فحاشی است یا خجالتی بودن؟ [ترجمه ترگمان]آیا فاصله او ناشی از ظاهر بینی و یا خجالت است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She accused me of snobbery because I sent my sons to a private school.
[ترجمه گوگل]او مرا به اسنوبیسم متهم کرد زیرا پسرانم را به مدرسه خصوصی فرستادم [ترجمه ترگمان]او مرا متهم به ظاهر بینی کرد، چون I را به یک مدرسه خصوصی فرستادم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Her novel is a satire on social snobbery.
[ترجمه گوگل]رمان او طنزی در مورد اسنوبیسم اجتماعی است [ترجمه ترگمان]رمان او هجو نویس اجتماعی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Jocelyn accused Dexter of snobbery.
[ترجمه گوگل]جوسلین دکستر را به فحاشی متهم کرد [ترجمه ترگمان]ژاکلین دکستر را به ظاهر بینی متهم کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. There was snobbery, and attitudes formed by social and educational background.
[ترجمه گوگل]اسنوبیسم وجود داشت و نگرش هایی که بر اساس پیشینه اجتماعی و تحصیلی شکل می گرفت [ترجمه ترگمان]ظاهر بینی، و نگرش های شکل گرفته توسط سابقه اجتماعی و آموزشی وجود داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Talk about class distinction, snobbery, it makes one bloody sick to think about it.
[ترجمه گوگل]در مورد تمایز طبقاتی صحبت کنید، اسنوبیسم، فکر کردن به آن آدم را بیمار می کند [ترجمه ترگمان]در مورد تمایز طبقاتی و تشخص پرستی صحبت کنید، این باعث می شود که آدم بخواهد به آن فکر کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Polls suggest that cultural snobbery is largely confined to intellectuals.
[ترجمه گوگل]نظرسنجی ها حاکی از آن است که اسنوبیسم فرهنگی عمدتاً به روشنفکران محدود می شود [ترجمه ترگمان]نظرسنجی ها نشان می دهند که این ظاهر بینی فرهنگی تا حد زیادی به روشنفکران محدود می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Bliss is totally pleasuring with no frills or snobbery.
[ترجمه گوگل]سعادت کاملاً لذتبخش است، بدون هیچ زواید یا فضولی [ترجمه ترگمان]نعمت به طور کامل از هیچ گونه تشخص یا تشخص پرستی لذت می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. At best it was a snobbery which wholly overlooked his timing, eye and exactitude of judgment and imagery.
[ترجمه گوگل]در بهترین حالت، این یک فخرفروشی بود که به طور کامل زمانبندی، نگاه و دقت قضاوت و تصویرسازی او را نادیده میگرفت [ترجمه ترگمان]بهترین it بود که به موقع از آن چشم می پوشید، چشم و دقتی در زمینه قضاوت و تصورات داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Hating himself for that snobbery, he drove the boy harder, refusing to admit to himself that he was failing.
[ترجمه گوگل]او که از خود به خاطر آن فحاشی متنفر بود، پسر را سختتر میراند و از اعتراف به شکست خود امتناع میکرد [ترجمه ترگمان]از خود دفاع می کرد، به خاطر این تشخص پرستی، پسرک را سخت تر می راند، نمی خواست به خود اعتراف کند که دارد از کار می افتد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Another Bloomsbury hallmark was witty conversation and upper-class snobbery, which has made Bloomsbury reviled in some circles.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از مشخصه های بلومزبری مکالمه شوخ طبعی و بداخلاقی طبقه بالا بود که بلومزبری را در برخی محافل مورد اهانت قرار داد [ترجمه ترگمان]یکی دیگر از مشخصه بلومزبری، گفتگو witty و تشخص طبقه بالای طبقه بالا بود، که باعث می شد بلومزبری در بعضی از محافل مورد توهین و دشنام قرار گیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
افاده (اسم)
pride, snobbery, snobbism
رفتار از روی خودستایی (اسم)
snobbery
افاده فروشی (اسم)
snobbery
انگلیسی به انگلیسی
• arrogance, haughtiness, condescension snobbery is the attitude of a snob; used showing disapproval.
پیشنهاد کاربران
behaviour and opinions that are typical of a snob فخرفروشی تکبر، پرنخوتی، بادسری، پرافادگی، گنددماغی و ظاهرپسندی She accused me of snobbery because I sent my sons to a private school