فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sniffs, sniffing, sniffed
حالات: sniffs, sniffing, sniffed
• (1) تعریف: to take in short, audible breaths of air through the nose.
• (2) تعریف: to smell an odor with short inhalations through the nose.
• مشابه: smell
• مشابه: smell
- The dog was sniffing at the scent.
[ترجمه نیما] سگ درحال بوکشیدن ردپا بود.|
[ترجمه گوگل] سگ از این عطر بو می کشید[ترجمه ترگمان] سگ بو را بو می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to express contempt or lack of approval or respect (usu. fol. by at).
- They sniffed at my attempts to apologize.
[ترجمه مهیار رسولی] آن ها به تلاش من پی بردن ( دنبال کردن بو بردن ) برای عذر خواهی کردن|
[ترجمه زهرا بانو] آنها به تلاش من برای عذرخواهی پی بردند.|
[ترجمه گوگل] آنها از تلاش من برای عذرخواهی بو کشیدند[ترجمه ترگمان] آن ها به تلاش من برای عذرخواهی بو می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to draw into the nose or smell with short inhalations.
• مشابه: smell
• مشابه: smell
- They tasted and sniffed the powdery substance.
[ترجمه مهیار رسولی] آ نها ماده پودری را چشیدند و مزه مزه کردند ( در استفاده مواد مخدر )|
[ترجمه asefi] انها ماده پودری را چشیدند و بوییدند|
[ترجمه گوگل] آنها ماده پودری را چشیدند و بو کردند[ترجمه ترگمان] آن ها طعم پودر را مزه مزه می کردند و بو می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to sense or detect; perceive.
• مشابه: root, smell
• مشابه: root, smell
- We could sniff the difficulties that lay ahead of us.
[ترجمه گوگل] میتوانستیم مشکلاتی را که پیش رویمان بود، استشمام کنیم
[ترجمه ترگمان] ما می توانستیم مشکلاتی را که پیش روی ما قرار داشت استشمام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما می توانستیم مشکلاتی را که پیش روی ما قرار داشت استشمام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: sniffer (n.)
مشتقات: sniffer (n.)
• (1) تعریف: a short inhalation of air through the nose, esp. one that can be heard.
• (2) تعریف: a faint odor, aroma, or trace.