sniff

/ˈsnɪf//snɪf/

معنی: خر خر، بینی گرفتن، فن فن کردن، موس موس کردن، خرناس کش، اب بینی را بالا کشیدن، خر خر کردن، استشمام کردن، بو کشیدن
معانی دیگر: (مانند هنگام بو کشیدن) بینی بالا کشیدن، نف نف کردن، (هوا را به شدت) از بینی تو دادن، بو کردن (با بینی مالی)، (از راه بینی) بالا کشیدن، استنشاق کردن، (با بینی بالا کشیدن) تحقیر یا تردید خود را ابراز کردن، از سر سیری نگاه کردن، ناخرسندی نشان دادن، (معمولا با: out) بوبردن، شست (کسی) خبردار شدن، پیدا کردن، کشف کردن، دریافتن، فین، بویش

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sniffs, sniffing, sniffed
(1) تعریف: to take in short, audible breaths of air through the nose.

(2) تعریف: to smell an odor with short inhalations through the nose.
مشابه: smell

- The dog was sniffing at the scent.
[ترجمه نیما] سگ درحال بوکشیدن ردپا بود.
|
[ترجمه گوگل] سگ از این عطر بو می کشید
[ترجمه ترگمان] سگ بو را بو می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to express contempt or lack of approval or respect (usu. fol. by at).

- They sniffed at my attempts to apologize.
[ترجمه مهیار رسولی] آن ها به تلاش من پی بردن ( دنبال کردن بو بردن ) برای عذر خواهی کردن
|
[ترجمه زهرا بانو] آنها به تلاش من برای عذرخواهی پی بردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها از تلاش من برای عذرخواهی بو کشیدند
[ترجمه ترگمان] آن ها به تلاش من برای عذرخواهی بو می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to draw into the nose or smell with short inhalations.
مشابه: smell

- They tasted and sniffed the powdery substance.
[ترجمه مهیار رسولی] آ نها ماده پودری را چشیدند و مزه مزه کردند ( در استفاده مواد مخدر )
|
[ترجمه asefi] انها ماده پودری را چشیدند و بوییدند
|
[ترجمه گوگل] آنها ماده پودری را چشیدند و بو کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها طعم پودر را مزه مزه می کردند و بو می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to sense or detect; perceive.
مشابه: root, smell

- We could sniff the difficulties that lay ahead of us.
[ترجمه گوگل] می‌توانستیم مشکلاتی را که پیش رویمان بود، استشمام کنیم
[ترجمه ترگمان] ما می توانستیم مشکلاتی را که پیش روی ما قرار داشت استشمام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: sniffer (n.)
(1) تعریف: a short inhalation of air through the nose, esp. one that can be heard.

(2) تعریف: a faint odor, aroma, or trace.

جمله های نمونه

1. even one sniff of this powder can kill a man
حتی یک بار استنشاق این گرد می تواند انسان را بکشد.

2. the detective was determined to sniff out the murderer
کارآگاه مصمم بود که قاتل را پیدا کند.

3. "it's a pity he too died" roghieh said with a sniff
((حیف شد که او هم مرد)) رقیه فن فن کنان گفت.

4. A police dog, trained to sniff out explosives, found evidence of a bomb in the apartment.
[ترجمه گوگل]یک سگ پلیس که برای بو کشیدن مواد منفجره آموزش دیده بود، شواهدی از وجود بمب در آپارتمان پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]یک سگ پلیس که برای بو کشیدن مواد منفجره آموزش دیده بود، شواهدی از یک بمب در آپارتمان پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I gave him a sniff of smelling salts to bring him round.
[ترجمه گوگل]بوي نمكهاي بويش را به او دادم تا گردش بياورم
[ترجمه ترگمان]بوی نمک به او دادم تا او را به اطراف برگردانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She gave a loud sniff of disapproval.
[ترجمه گوگل]بوي بلندي به نشانه نارضايتي كشيد
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند شروع به اعتراض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Have a sniff of this medicine—it smells revolting,doesn't it?
[ترجمه گوگل]یک بو از این دارو بخورید - بوی ناخوشایندی می دهد، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]بوی این دارو را استشمام می کند - بوی مشمئز کننده می دهد، این طور نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My mother gave a sniff of disapproval.
[ترجمه گوگل]مادرم بویی از نارضایتی کشید
[ترجمه ترگمان]مادرم با نارضایتی بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She didn't get even a sniff at a medal.
[ترجمه گوگل]او حتی یک مدال هم بو نمی کشید
[ترجمه ترگمان]او حتی یک مدال هم نگرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She took a deep sniff of the perfume.
[ترجمه گوگل]او بوی عمیقی از عطر کشید
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The dogs are trained to sniff out drugs.
[ترجمه گوگل]سگ ها برای بو کشیدن مواد مخدر آموزش دیده اند
[ترجمه ترگمان]سگ ها برای بو کشیدن مواد مخدر آموزش دیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The police were determined to sniff out the ringleaders.
[ترجمه گوگل]پلیس مصمم بود تا سران باند را بشنود
[ترجمه ترگمان]پلیس تصمیم گرفته بود که the را بو بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Homeless children sniff glue to dull their hunger pains.
[ترجمه گوگل]کودکان بی خانمان برای رفع گرسنگی خود چسب بو می کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان بی خانمان، چسب را بو می کشند تا درد گرسنگی خود را خفه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Vic's been trying to sniff out where you went last night.
[ترجمه گوگل]ویک سعی می‌کرد ببوید که دیشب کجا رفتی
[ترجمه ترگمان]و قربانی سعی کرده بو بکشه که دیشب کجا رفتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The sniff of power went to his head.
[ترجمه گوگل]بوی قدرت به سرش رفت
[ترجمه ترگمان]بوی قدرت به سرش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خر خر (اسم)
rattle, sniff, snort

بینی گرفتن (فعل)
sniff

فن فن کردن (فعل)
sniff

موس موس کردن (فعل)
sniff

خرناس کش (فعل)
sniff, snore, snort

اب بینی را بالا کشیدن (فعل)
sniff

خر خر کردن (فعل)
rattle, grunt, sniff, purr, snore

استشمام کردن (فعل)
inhale, sniff

بو کشیدن (فعل)
scent, nose, snuffle, sniff, snook

انگلیسی به انگلیسی

• short inhalation through the nose; sound of a sniff; odor, scent
inhale through the nose; smell; express disapproval by making a sniffing sound; take into the the nose by inhaling; perceive, sense
when you sniff, you breathe in air noisily through your nose, for example when you have a cold, or are trying not to cry. verb here but can also be used a count noun. e.g. the classroom rang with coughs, sniffs, and sneezes.
if you sniff something, you smell it by breathing in through your nose. verb here but can also be used a count noun. e.g. he took a cautious sniff.
if someone sniffs a substance such as glue, they deliberately breathe it in order to feel the effects of it.
you can use sniff to indicate that someone is saying something in a superior or contemptuous way.
if you sniff something out, you discover it, often after a search or by guessing where it might be; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

to breathe air into your nose noisily, for example when you are crying or have a cold
🧸 کلماتی کاربردی برای توصیف صدای حیوانات مختلف: 📢
❗️نکته: بعضی صداها در حیوانات مختلف مشترک است. . .
✅ سگ: bark / woof 🐶
✅ سگ ( در حین عصبانیت ) : growl 🐶
✅ توله سگ: yap 🐶
...
[مشاهده متن کامل]

✅ بز یا گوسفند: bleat 🐏
✅ پرنده یا میمون: chatter 🐧 🐒
✅ غورباقه: croak / ribbit 🐸
✅ مار: hiss 🐍
✅ گرگ یا سگ: howl / growl / bay 🐺
✅ گربه: meow / purr 🐈
✅ گاو: moo / low 🐄
✅ خوک: oink / grunt 🐖
✅ فیل: trumpet 🐘
✅ پرنده: chirp / tweet / twitter / sing 🕊
✅ اسب ( شیهه ) : neigh / whinny / nicker 🐎
✅ زنبور: buzz 🐝
✅ مرغ: cluck / cackle 🐔
✅ خروس: cock - a - doodle - doo / crow 🐓
✅ غاز: honk / quack 🪿
✅ اردک: quack 🦆
✅ موش: squeak 🐀
✅ عقاب: screech / scream 🦅
✅ جغد: hoot / screech 🦉
✅ خفاش: screech 🦇
✅ شیر، خرس، ببر: roar 🦁 🐅 🐻
✅ کلاغ: caw 🐦‍⬛️
✅ خر، گورخر، الاغ: bray 🦓
✅ شتر: grunt 🐪
✅ جیرجیرک: chirp / creak 🦗
✅ دلفین: click 🐬
✅ بوقلمون: gobble 🦃
✅ زرافه: bleat 🦒
✅ صدای هر جوجه پرنده: cheep 🐥
✅ شغال: howl
✅ کفتار: laugh / scream
✅ صدای هر حیوانِ نر بزرگ: bellow 🐋
✅ صدای هر حیوانی که از روی خشم باشه: snarl 😾
✅ صدای کشیدن هوا داخل بینی: sniff 😪
✅ صدای بیرون دادن هوا از داخل بینی: snort 😤

فین فین کردن
آب بینی را بالا کشیدن
بو کردن
استشمام کردن
😘
مُفیدَن. چیزی داخلِ بینی کشیدن ( بویژه آبِ دماغ )
البته ما فین رو هم به معنی "to sniff" و هم "to blow one's know" بکا ر می بریم.
برای جدایاندن - شون می توانیم بگیم
در/درونفینیدن = to sniff.
برو/برونفینیدن = to blow one's know.
فینیدن.
فینفینیدن.
بو کردن
بالا کشیدن بینی
I gave him a sniff of smelling salts to bring him around
( اسانس/گرد ) نمک به دماغ ش رسوندم/دماغ ش به گرد نمک مالوندن تا دوباره بهوش بیاد
به معنی جاسوسی در حوزه نرم افزار و مهندسی کامپیوتر
● دادن هوا به داخل بینی ( حال به منظور بو کشیدن، موقع سرماخوردگی یا ابریزش بینی، مواد کشیدن، نشان دادن حالتی به منظور عدم رضایت از خوب بودن چیزی یا عملکردی )
در همه حالت ها عمل یک چیز هستش، دادن هوا به درون بینی
1 - فین فین کردن ( هنگامی که بینی پر است یا هنگام گریه )
stop sniffing and blow your nose
2 - بو کشیدن ( راجب سگها به کار میره )
the dog sniffed at the carpet
3 - بو کردن ( وقتی یچیزی و میاریم نزدیک بینی )
...
[مشاهده متن کامل]

he opened the milk and sniffed it
4 - کشیدن مواد مخدر با بینی
she sniffed cocaine

بو کشیدن
فن فن کردن، آب بینی را بالا کشیدن
استراق سمع ( در حوزه امنیت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس