snick

/snɪk//snɪk/

معنی: چفت، قسمت، کشیدن، گره زدن، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، بحرکت اوردن سهم
معانی دیگر: فرورفتگی کوچک، دندانه، دندانچه، (بازی کریکت) با لبه ی چوگان زدن، رجوع شود به: click

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: snicks, snicking, snicked
(1) تعریف: to nick, snip, or cut slightly.

(2) تعریف: to strike sharply; rap.

(3) تعریف: to cause (a latch, trigger, or the like) to click.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a clicking sound.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a small nick or cut.
مشابه: chip

(2) تعریف: a clicking sound.

جمله های نمونه

1. I snicked my finger on the sharp knife.
[ترجمه گوگل]انگشتم را روی چاقوی تیز کوبیدم
[ترجمه ترگمان]انگشتم را روی چاقو تیز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Carlton snicked the ball low and fast to Lynch's right.
[ترجمه گوگل]کارلتون توپ را کم و سریع به سمت راست لینچ زد
[ترجمه ترگمان]کارلتون توپ را آهسته و سریع به سمت راست لینچ حرکت می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Snicking through St Mary's, a sharpish left-hander with an odd camber and change of surface.
[ترجمه گوگل]در St Mary's می گذرد، چپ دستی تند و تیز با کامبر عجیب و تغییر سطح
[ترجمه ترگمان]snicking در سنت مری، یک sharpish چپ - hander با an عجیب و تغییر سطح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. New desk was snicked badly.
[ترجمه گوگل]میز جدید بدجوری خراب شده بود
[ترجمه ترگمان]میز جدید خیلی بد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He heard a bolt snick as it was pulled back.
[ترجمه گوگل]وقتی پیچ و مهره را عقب می‌کشید، صدای خش خش را شنید
[ترجمه ترگمان]صدای چفت دری را شنید که به عقب کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The world's deliverer may snick off my head or give me to her dragons as a savory.
[ترجمه گوگل]نجات دهنده جهان ممکن است سرم را ببرد یا مرا به عنوان مرزه به اژدهایانش بدهد
[ترجمه ترگمان]نجات دهنده جهان می تواند ذهنم را از ذهن جدا کند و یا من را به عنوان یک غذای خوش مزه به او تحویل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Pull attacking tactics is quick attack hits a law to cope with snick kind the main tactics that makes a way.
[ترجمه گوگل]تاکتیک‌های هجومی کشش، حمله سریع یک قانون برای مقابله با اسنیک نوع تاکتیک‌های اصلی است که راه را می‌سازد
[ترجمه ترگمان]حمله به تاکتیک حمله سریع به یک قانون برخورد می کند تا با این نوع تاکتیک های اصلی مقابله کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چفت (اسم)
snap, latch, hasp, lid, fastening, fastener, doorknob, trellis, snick, holdfast

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

کشیدن (فعل)
trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl

گره زدن (فعل)
knot, loop, truss, tie, ruffle, cadge, knit, twitch, snick, twitch grass

چفت کردن (فعل)
snap, fasten, latch, hasp, slot, snick

جزء چیزی را بریدن (فعل)
snick

ضربت سریع زدن (فعل)
snick

به حرکت اوردن سهم (فعل)
snick

انگلیسی به انگلیسی

• small cut, nick
cut or nick

پیشنهاد کاربران

بپرس