اسم ( noun )
• (1) تعریف: a trap, usu. consisting of a noose, for catching small animals and birds.
• مترادف: trap
• مترادف: trap
- A rabbit was trapped in the hunter's snare.
[ترجمه گوگل] یک خرگوش در دام شکارچی گرفتار شد
[ترجمه ترگمان] یک خرگوش در دام شکارچی به دام افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک خرگوش در دام شکارچی به دام افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: anything intended to lure, tempt, or entangle unsuspecting victims; trap.
• مترادف: net, trap
• مشابه: bait, decoy, mesh, toil
• مترادف: net, trap
• مشابه: bait, decoy, mesh, toil
- The spies were caught in a snare arranged by the secret service.
[ترجمه گوگل] جاسوسان در دامی که توسط سرویس مخفی ترتیب داده شده بود گرفتار شدند
[ترجمه ترگمان] جاسوسان در دامی که از سرویس مخفی ساخته شده بودند، دستگیر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جاسوسان در دامی که از سرویس مخفی ساخته شده بودند، دستگیر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: snares, snaring, snared
حالات: snares, snaring, snared
• (1) تعریف: to capture with a trap or snare; entrap.
• مترادف: ensnare, entrap, trap
• مشابه: capture, decoy, mesh, net, noose
• مترادف: ensnare, entrap, trap
• مشابه: capture, decoy, mesh, net, noose
• (2) تعریف: to lure, entangle, or involve, usu. by deception.
• مترادف: ensnare, entangle, trap
• مشابه: enmesh, entice, entrap, inveigle, mesh
• مترادف: ensnare, entangle, trap
• مشابه: enmesh, entice, entrap, inveigle, mesh
- I was snared by his promises.
[ترجمه گوگل] به دام وعده هایش افتادم
[ترجمه ترگمان] من توسط قول اون مسموم شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من توسط قول اون مسموم شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: any of the adjustable strings or wires that are stretched over the bottom skin of a snare drum.