snake

/ˈsneɪk//sneɪk/

معنی: مار، مارپیچی بودن، دارای حرکت مارپیچی بودن، مارپیچ رفتن، خزیدن
معانی دیگر: (مانند مار) خزیدن، پیچ و تاب خوردن، (عامیانه - به ویژه تنه ی درخت و الوار سنگین) روی زمین کشیدن و بردن، خزاندن، لغزاندن، (جانور شناسی) مار (زیر راسته ی serpentes و راسته ی squamata که بی دست و پا و زهرین یا بی زهر هستند)، آدم خائن، مار خوش خط و خال، (لوله کشی) سیم لوله بازکن، فنر لوله بازکن، (عامیانه) به سرعت کشیدن، وازدن، رودخانه ی اسنیک (در شمال باختری ایالات متحده)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of a number of long, narrow reptiles having scales but no limbs.
مترادف: serpent
مشابه: ophidian, viper

(2) تعریف: a person who acts in a treacherous way toward others.
مترادف: snake in the grass
مشابه: betrayer, schemer, sneak, stool pigeon, traitor, turncoat, viper, weasel

(3) تعریف: a long piece of flexible metal wire for clearing blocked drains.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: snakes, snaking, snaked
• : تعریف: to move or undulate in the manner of a snake.
مترادف: twine, wind
مشابه: bend, slide, slink, slither, undulate, weave, writhe

- The path snakes through the woods.
[ترجمه ن] مسیر جنگل مار پیچی بودو از میان درخت ها میگذشت
|
[ترجمه kolvari] مسیر جنگل به صورت مارپیچ بود.
|
[ترجمه گوگل] مسیر از میان جنگل می گذرد
[ترجمه ترگمان] راه مارها از میان جنگل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: snakelike (adj.)
(1) تعریف: to make (a path or way) in an indirect or twisting fashion.
مشابه: sidle, weave, zigzag

- He snaked his way through the crowded streets.
[ترجمه کلوری] او به صورت مارپیچ از خیابانهای شلوغ عبور کرد.
|
[ترجمه گوگل] او راه خود را از میان خیابان های شلوغ مار زد
[ترجمه ترگمان] راه خود را در میان خیابان های شلوغ باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to drag or haul, esp. by a chain or rope.
مترادف: pull
مشابه: drag, haul

جمله های نمونه

1. snake charmer
مارگیر

2. snake one's way through (or past or across)
مسیر مارپیچ داشتن،مارپیچ رفتن،پر پیچ و خم بودن

3. a snake with a forked tongue
ماری با زبان دوشاخه

4. the snake casts its skin
مار پوست می اندازد.

5. the snake coiled itself around my leg
مار دور پایم حلقه زد.

6. the snake hissed at me
مار به طرفم هیس کرد.

7. the snake lashed and curled
مار تند حرکت کرد و چمبر زد.

8. the snake twisted itself around the branch
مار خودش را دور شاخه پیچید.

9. the snake wound itself around the tree
مار خودش را دور درخت حلقه کرد.

10. the snake wreathed itself round the branch
مار خود را دور شاخه پیچید.

11. the snake wriggled out of its hole
مار لول خورد و از سوراخ خود بیرون آمد.

12. a snake in the grass
خطر پنهان،دوست خیانتکار،مار خوش خط و خال،گرگ در لباس میش،آدم موذی

13. a big snake was crawling toward the baby
مار بزرگی به سوی کودک می خزید.

14. a big snake was slithering down the sandy hill
مار درشتی از تپه ی شنی به پایین می خزید.

15. a coiled snake
مار چنبره زده

16. a long snake had writhed itself around the tree
یک مار دراز خود را دور درخت پیچیده بود.

17. a poisonous snake
مار زهری

18. a venomous snake
مار سمی

19. an innocuous snake
مار بی زهر

20. hit the snake on the head so as to stun it
طوری به سر مار بزن که او را گیج کنی.

21. seeing the snake made her shiver
دیدن مار لرزه بر اندام او افکند.

22. suddenly the snake righted itself and died
ناگهان مار (بدن) خود را راست کرد و مرد.

23. the cobra snake had fascinated the child and kept getting closer to her
مار عینکی کودک را به خود خیره کرده بود و به او نزدیک می شد.

24. i found a snake molt
من یک پوست مار پیدا کردم.

25. to noose a snake
مار را به دام انداختن

26. the eggs of a snake
تخم های مار

27. the beady eyes of a snake
چشمان مهره مانند مار

28. the circumvolutions of a boa snake
پیچ و تاب های بدن مار بوآ

29. the horse jibbed at a snake
اسب با دیدن مار رم کرد.

30. he came within two meters of the snake
او تا دو متری مار جلو آمد.

31. he got close but funked touching the snake
او نزدیک شد ولی از دست زدن به مار چندشش شد.

32. lamia appeared in the shape of a snake
لامیا به صورت یک مار ظاهر شد.

33. to pull out the fangs of a snake
نیش مار را کشیدن (کندن)

مترادف ها

مار (اسم)
worm, serpent, snake

مارپیچی بودن (فعل)
snake

دارای حرکت مارپیچی بودن (فعل)
snake

مارپیچ رفتن (فعل)
snake

خزیدن (فعل)
shrink, ramp, couch, grovel, worm, snail, slither, crawl, creep, lie up, slime, snake

انگلیسی به انگلیسی

• scaly legless reptile with a long narrow body; person who cannot be trusted, traitorous person; plumber's snake, long flexible wire used for clearing drains
twist or wind like a snake; move like a snake, move in a sinuous manner, glide; drag
a snake is a long, thin reptile with no legs.
something that snakes along goes along in a series of curves; a literary use.

پیشنهاد کاربران

To deceive or cheat someone. “Snake” is a slang term used to describe a person who is cunning, deceitful, or untrustworthy, often involved in stealing or scamming.
اصطلاح عامیانه
فریب دادن یا گول زدن کسی.
...
[مشاهده متن کامل]

توصیف فردی حیله گر، فریبکار یا غیر قابل اعتماد که اغلب در دزدی یا کلاهبرداری دست دارد.
مثال؛
He snaked his way into their trust and stole their money.
Watch out for that snake, he’s known for tricking people out of their savings.
Don’t trust that snake, he’ll try to steal from you given the chance.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-thief/
snake ( n ) ( sneɪk ) =a reptile with a very long thin body and no legs, e. g. a snake coiled up in the grass.
snake
snake: مار
در گفتگوهای عامیانه خطاب به فردی خاص ( مخصوصاً خانمها ) موزی. مار خوش خط و خال. موزمار
موزی گری کردن
[در حالت فعل]
پیچ و خم رد کردن یا مارپیچی رفتن
مار زنگی
Snake used in slang means a person that is false or fake and would do anything to get where they want ( cheat, lie, etc. )
متظاهر، ظاهر ساز، منافق
The term "snake" is often used in slang to describe a person who is deceptive, untrustworthy, and willing to do anything to gain advantage over others, even if it means lying, cheating, or betraying them. The term is usually seen as negative and is used to criticize or warn others about a person's behavior.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب در زبان عامیانه برای توصیف فردی استفاده می شود که فریبنده، غیرقابل اعتماد است و مایل به انجام هر کاری برای کسب مزیت نسبت به دیگران است، حتی اگر به معنای دروغ گفتن، تقلب یا خیانت به آنها باشد. این اصطلاح معمولاً منفی تلقی می شود و برای انتقاد یا هشدار به دیگران در مورد رفتار یک فرد استفاده می شود.
مثال؛
1. Watch out for that guy, he's a snake. He'll smile to your face and stab you in the back as soon as you turn around.
2. She lied to me about everything just to get what she wanted. I can't believe I fell for her snake - like behavior.
3. Don't trust him - he's known for being a snake in business. He'll do anything to get ahead, even if it means throwing his colleagues under the bus.
4. I used to think he was a good friend, but after he spread rumors about me behind my back, I realized he was nothing but a snake.
5. I can't believe she would cheat on her partner like that. She's such a snake, always putting her own desires above others.

منابع• https://www.urbandictionary.com/define.php?term=Snake
پیچ خوردن، پیچ و تاب دادن، پیچ و خم داشتن، پیچانده شدن
مار مار پیچی
A type of animal in group of reptiles with a long
🐍🐍🐍 and thin body but without legs or hands
an animal with a long thin body and no legs
مار

مار
یا موجود خزنده بدون پاه با نیش زهراگین
نوعی خزنده به نام مار 🐍
🐍🐍 مار
a type of long thin animal with no legs

مار
کرم خاکی_مار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس