smudge

/ˈsmədʒ//smʌdʒ/

معنی: لکه، اثر و یا نشان الودگی، سیاه شدن، لک کردن
معانی دیگر: کثیف کردن، لک انداختن، گلی کردن، چرکین کردن یا شدن، خال، سیاهی، آتش که به منظور ایجاد دود غلیظ درست شود، آتش دودگین، دود آتش (به ویژه دود آتش برای نابود کردن حشرات یا آفت)، با دود افشانی حفظ کردن (مثلا باغ میوه را با دود افشانی از آفت رهانیدن)، ایجاد دود برای دفع حشرات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a dirty blot or mark; smear; stain.
مشابه: blur, smear, soil, stain

- There was dirty smudge on his new suede boots.
[ترجمه گوگل] روی چکمه های جیر جدیدش لکه کثیفی وجود داشت
[ترجمه ترگمان] روی چکمه های جیر جدیدش لکه کثیفی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The workers returned with smudges on their faces.
[ترجمه گوگل] کارگران با لکه هایی بر صورتشان برگشتند
[ترجمه ترگمان] کارگران با لکه های سیاه روی صورتشان برگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a thickly smoking fire used to repel insects or protect plants from frost.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: smudges, smudging, smudged
(1) تعریف: to make a dirty mark on or with; smear.
مشابه: daub, smear, stain

- The paper was smudged with ink.
[ترجمه گوگل] کاغذ با جوهر لک شده بود
[ترجمه ترگمان] کاغذ با جوهر سیاه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children smudged paint on their clothes.
[ترجمه سلطانی] بچه ها لباسهایشان را لکه رنگی کرده بودند
|
[ترجمه گوگل] بچه ها روی لباس هایشان رنگ زدند
[ترجمه ترگمان] بچه ها رنگ خود را به رنگ سیاه درآورده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to fill (an area) with thick smoke to protect from insects or frost.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become stained or dirtied; smear.
مشابه: smear, stain

- This fabric will not smudge.
[ترجمه سلطانی] این پارچه لکه نمی شود.
|
[ترجمه گوگل] این پارچه لکه نمی‌کند
[ترجمه ترگمان] این پارچه کثیف نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a stain or dirty mark.
مشابه: blur, stain

- Keep this polish off your clothes, or it will smudge.
[ترجمه سلطانی] این براق کننده را از لباسهایت دور نگه دار وگرنه لکه می کند.
|
[ترجمه گوگل] این لاک را از روی لباس خود نگه دارید، در غیر این صورت لکه می شود
[ترجمه ترگمان] این برق را از لباس هایتان دور نگه دارید، یا به لک شل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. You'vegot a smudge of soot on your cheek.
[ترجمه گوگل]روی گونه ات لک دوده داری
[ترجمه ترگمان] یه لکه خاکستر روی گونه تو پیدا کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There was a dark smudge on his forehead.
[ترجمه گوگل]لکه تیره ای روی پیشانی اش بود
[ترجمه ترگمان]لکه سیاهی بر پیشانی اش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The police identified the murderess from a smudge of blood on the shirt.
[ترجمه گوگل]پلیس قاتل را از روی لکه خون روی پیراهن شناسایی کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس قاتل را از یک لکه خون بر روی پیراهن شناسایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A grey smudge appeared on the horizon. That must be Calais, thought Fay.
[ترجمه گوگل]لکه خاکستری در افق ظاهر شد فی فکر کرد که باید کاله باشد
[ترجمه ترگمان]لکه خاکستری رنگی در افق پدیدار شد باخود گفت: این باید کاله باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't touch it! You'll smudge the ink.
[ترجمه گوگل]به آن دست نزن! جوهر را لکه می کنی
[ترجمه ترگمان]دست نزن! تو جوهر رو لکه می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police identified the murderer from a smudge of blood on the shirt.
[ترجمه گوگل]پلیس قاتل را از روی لکه خون روی پیراهن شناسایی کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس قاتل را از یک لکه خون بر روی پیراهن شناسایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She kissed me, careful not to smudge me with her fresh lipstick.
[ترجمه گوگل]او مرا بوسید، مواظب بود با رژ لب تازه اش لکه نکند
[ترجمه ترگمان]او مرا بوسید، مراقب بود که با ماتیک fresh مرا سیاه نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Smudge the outline using a cotton-wool bud.
[ترجمه گوگل]طرح کلی را با استفاده از یک غنچه پنبه ای لکه دار کنید
[ترجمه ترگمان]طرح کلی طرح را با استفاده از نطفه پنبه - پشم مقایسه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a smudge of flour on the tip of Toni's nose.
[ترجمه گوگل]نوک بینی تونی لکه آرد بود
[ترجمه ترگمان]روی نوک بینی تونی یک لکه آرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Blend and smudge the darker colours under the bottom lashes from the outer corner to the middle of the eye.
[ترجمه گوگل]رنگ های تیره زیر مژه های پایینی را از گوشه بیرونی تا وسط چشم با هم مخلوط کرده و لکه دار کنید
[ترجمه ترگمان]تمام رنگ های تیره تر زیر سایه مژه ها را از گوشه خارجی تا وسط چشم به هم بزنید و به هم بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I then deliberately smudge the area with my fingers and pick out the highlights with a plastic eraser.
[ترجمه گوگل]سپس عمداً با انگشتانم ناحیه را لکه می‌کنم و با یک پاک‌کن پلاستیکی نقاط برجسته را مشخص می‌کنم
[ترجمه ترگمان]سپس به عمد منطقه را با انگشتانم تمیز می کنم و هایلایت ها را با یک پاک کن پلاستیکی برجسته می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A smudge of catsup made paint on her chin.
[ترجمه گوگل]لکه ای از رنگ گربه ای روی چانه اش ساخته شده بود
[ترجمه ترگمان]یک لکه سس گوجه فرنگی روی چانه او نقاشی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Typically the fisherman is a lone black smudge hunched on his bait-box for hours at a time.
[ترجمه گوگل]به طور معمول ماهیگیر یک لکه سیاه تنها است که ساعت ها در یک زمان روی جعبه طعمه خود قوز کرده است
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، ماهیگیر تنها یک لکه سیاه تنها بر روی طعمه خود به مدت چند ساعت در یک زمان قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Which type to choose Waterproof Shouldn't smudge or run in water, but many do.
[ترجمه گوگل]کدام نوع را انتخاب کنیم ضد آب نباید لکه دار شود یا در آب جاری شود، اما بسیاری از آنها این کار را انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]کدام نوع برای انتخاب ضد آب نباید در آب کثیف شود یا اجرا شود، اما بسیاری از آن ها انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

اثر و یا نشان الودگی (اسم)
smudge, smutch

سیاه شدن (فعل)
black, be afflicted, smudge, turn black, be blacked, become black, be blackened, be ruined

لک کردن (فعل)
blur, smudge, gaum, slubber

تخصصی

[کامپیوتر] لکه دار کردن - ابزاری ویرایشگر در بسیاری از برنامه های نقاشی . با این ابزار می توان رنگهای مرکب اتفاقی را در یک ناحیه پاشید، و به تصویر تار و پود داد، اما اگر رنگ ناصاف ( زبر) پاشیده شود، تصویر حالت تجسمی پیدا می کند.

انگلیسی به انگلیسی

• smear, blot, stain; smoky fire (especially one made to drive away insects)
smear, soil, dirty, stain; become smudged; create a smoky fire to drive away insects
a smudge is a dirty or blurred mark.
if you smudge something, you make it dirty or messy by touching it.

پیشنهاد کاربران

1. لکه. لک 2. خراب کردن. لک کردن. کثیف کردن. دست مالی کردن. 3. مالیدن 4. پخش شدن 5. خراب شدن. لک شدن. کثیف شدن
مثال:
the grey smudge resolved into a sandy beach
لکه ی خاکستری در یک ساحل شنی حل شد.
�کاه دود�
دسته ای از گیاهان خوشبو مانند مریم گلی، اسطوخودوس، یا سدر، که کنار هم قرار گرفته و پیچیده می سود. طبق آیین های باستان وقتی سوزانده و دود می شود می تواندافکار و احساسات منفی را دفع کرده و فضا، اشیا و افراد را پاکسازی کند. این عمل به عنوان روشی برای تطهیر بدن، ذهن و روح، و ایجاد توازن و هماهنگی به کار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

�کاه دود�
دسته ای از گیاهان خوشبو مانند مریم گلی، اسطوخودوس، یا سدر، که کنار هم قرار گرفته و پیچیده میشود و طبق آیین های باستان وقتی سوزانده و دود می شود می تواند افکار و احساسات منفی را دفع کرده و فضا، اشیا و افراد را پاکسازی کند. این عمل به عنوان روشی برای تطهیر بدن، ذهن و روح، و ایجاد توازن و هماهنگی به کار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

( اسم ) لکه
( فعل ) لکه کردن
برای فعلش معمولا از حالت مجهول استفاده میشه که به معنای "لکه دار شدن" هست.
لکه ( شدن ) ؛ پخش کردن , پخش شدن ( لکه )
# He was dirty and he had a black smudge on his nose
# The mirror was smudged with fingerprints
# The children smudged paint on their clothes
# She was crying and her mascara had smudged
۱ - لکه، آلودگی که روی سطح چیزی مالیده شده.
۲ - لکه اندود کردن، کثیف کردن از طریق مالیدن چیزی
Smear or blur something in a messy way
There was a smudge of ash on one of his cheeks.
لکه ای کثیف که شکل واضح و خاصی ندارد
مثلا the people were just like smudges from above the funfair
indistinct

بپرس