smoothly

/ˈsmuːð.li//ˈsmuːð.li/

بنرمی، به ارامی، بطور همواریا صاف، بطورروان یا سلیس

جمله های نمونه

1. this car rides smoothly
این اتومبیل نرم حرکت می کند.

2. everything was coasting along smoothly until he started meddling
همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه او شروع کرد به دخالت.

3. The dinghy sailed smoothly across the lake.
[ترجمه گوگل]قایق به آرامی از دریاچه عبور کرد
[ترجمه ترگمان]قایق پارویی به آرامی در طول دریاچه حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The different components all have to interface smoothly.
[ترجمه گوگل]اجزای مختلف همه باید به راحتی با هم ارتباط برقرار کنند
[ترجمه ترگمان]اجزای مختلف همگی باید به آرامی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I want this shop to run as smoothly as possible.
[ترجمه گوگل]من می خواهم این فروشگاه تا حد امکان روان کار کند
[ترجمه ترگمان]میخوام این مغازه تا جایی که میشه آروم پیش بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She says everything is going smoothly.
[ترجمه گوگل]او می گوید همه چیز به آرامی پیش می رود
[ترجمه ترگمان]میگه همه چیز داره خوب پیش میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The runners accelerated smoothly round the bend.
[ترجمه گوگل]دوندگان به آرامی دور خم شتاب گرفتند
[ترجمه ترگمان]دوندگان به نرمی دور کمر خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The rescue was carried out smoothly and efficiently.
[ترجمه گوگل]امداد و نجات به آرامی و کارآمد انجام شد
[ترجمه ترگمان]عملیات نجات به آرامی و موثر انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My job is to see that everything runs smoothly and according to plan.
[ترجمه گوگل]وظیفه من این است که ببینم همه چیز به آرامی و طبق برنامه پیش می رود
[ترجمه ترگمان]وظیفه من این است که ببینم همه چیز به راحتی می گذرد و طبق برنامه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The sledge ran smoothly over the frozen snow.
[ترجمه گوگل]سورتمه به آرامی روی برف یخ زده می دوید
[ترجمه ترگمان]سورتمه به نرمی روی برف یخ زده حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. 'All taken care of,' he said smoothly.
[ترجمه گوگل]او به آرامی گفت: "همه مراقبت شده اند "
[ترجمه ترگمان]او به نرمی گفت: همه چیز روبه راه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The plane answered smoothly to the controls.
[ترجمه گوگل]هواپیما به آرامی به کنترل ها پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]هواپیما به نرمی به کنترل ها پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The runners accelerated smoothly around the bend.
[ترجمه گوگل]دوندگان به آرامی در اطراف پیچ شتاب گرفتند
[ترجمه ترگمان]دوندگان به نرمی دور کمر خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When everything is running smoothly, why must he step in and foul thing up?
[ترجمه گوگل]وقتی همه چیز به آرامی پیش می رود، چرا باید وارد عمل شود و کار را خراب کند؟
[ترجمه ترگمان]وقتی همه چیز به آرامی پیش می رود، چرا باید قدم به داخل و کثیف بگذارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a smooth manner, gently; without roughness or projections, evenly; without obstructions, without problems or difficulty; calmly; suavely

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : smooth
✅️ اسم ( noun ) : smoothness
✅️ صفت ( adjective ) : smooth
✅️ قید ( adverb ) : smoothly
به خوبی
everything was going smoothly
همه چیز به خوبی پیش میرفت
به شکلی روان، به شکلی هموار، صاف و روان
بدون مشکل
به درستی، درست ( در نقش قید )
به راحتی
بدون زحمت
راحت و آسان
بی دردسر
راحت، آسان
بی مشکل
بی دردسرانه
without difficulty, problems, or delays

بپرس