smoothing

/ˈsmuːðɪŋ//ˈsmuːðɪŋ/

معنی: تسویه، هموارسازی، صاف سازی
معانی دیگر: هموارسازی، صاف سازی

جمله های نمونه

1. a steel file for smoothing metals
سوهان فولادی برای صاف کردن فلزات

2. Baker was smoothing out differences with European allies.
[ترجمه گوگل]بیکر در حال رفع اختلافات با متحدان اروپایی بود
[ترجمه ترگمان]بی کر با متحدین اروپایی تفاوت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Spoon the batter into the prepared pan, smoothing over the top with a spatula.
[ترجمه گوگل]خمیر را با قاشق در ظرف آماده شده بریزید و روی آن را با کفگیر صاف کنید
[ترجمه ترگمان]قاشق را در ماهی تابه آماده کرد و با ابزار فروشی آن را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She sat down, smoothing the skirt of her dress.
[ترجمه گوگل]نشست و دامن لباسش را صاف کرد
[ترجمه ترگمان]نشست و دامن پیراهنش را مرتب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was smoothing out the creases in her skirt.
[ترجمه گوگل]داشت چین های دامنش را صاف می کرد
[ترجمه ترگمان]چین های دامنش را مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A technique such as smoothing will not do because it does not ordinarily produce a linear outcome.
[ترجمه گوگل]تکنیکی مانند صاف کردن جواب نمی دهد زیرا معمولاً یک نتیجه خطی ایجاد نمی کند
[ترجمه ترگمان]تکنیکی مانند هموارسازی این کار را انجام نمی دهد زیرا معمولا نتیجه خطی ایجاد نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The creme gel formulation is ideal for smoothing and protecting and costs £ 50 - call for your nearest salon.
[ترجمه گوگل]فرمول ژل کرم برای صاف کردن و محافظت ایده آل است و هزینه آن 50 پوند است - با نزدیکترین سالن خود تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]فرموله کردن ژل کرم رنگ برای صاف کردن و حفاظت و هزینه ۵۰ پوند برای نزدیک ترین سالن شما ایده آل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Use to cover the whales, smoothing into the curves gently and tucking around the bodies.
[ترجمه گوگل]برای پوشاندن نهنگ ها، به آرامی در منحنی ها صاف کنید و اطراف بدن را بچرخانید
[ترجمه ترگمان]از آن برای پوشش دادن وال ها استفاده کنید، به آرامی در شکل منحنی قرار بگیرید و در اطراف بدن قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Shiseido's Wrinkle Smoothing Concentrate works on the principle of an optical illusion.
[ترجمه گوگل]کنسانتره صاف کننده چین و چروک Shiseido بر اساس اصل یک توهم نوری کار می کند
[ترجمه ترگمان]هموارسازی Wrinkle Shiseido s روی اصل یک خطای نوری عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The large main smoothing electrolytic C1 must be rated at about 5A ripple current.
[ترجمه گوگل]C1 الکترولیتی صاف کننده اصلی باید با جریان موج دار 5 آمپر درجه بندی شود
[ترجمه ترگمان]هموارسازی اصلی و بزرگ C [ C ] باید در حدود ۵ یک جریان ریپل (ریپل)تخمین زده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Well, you could break all the moulds by smoothing the way for Mary O'Rourke to come through as your successor.
[ترجمه گوگل]خوب، شما می‌توانید با هموار کردن مسیری که مری اورورک به عنوان جانشین شما وارد می‌شود، همه قالب‌ها را بشکنید
[ترجمه ترگمان]خب، شما می تونین همه the رو با صاف کردن راه مری ارورک \"و به عنوان جانشین خودت حل کنی\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If we are interested only in smoothing for pictorial representation, this does not matter.
[ترجمه گوگل]اگر ما فقط به هموارسازی برای بازنمایی تصویری علاقه داریم، این مهم نیست
[ترجمه ترگمان]اگر ما به صاف کردن نمایش تصویری علاقه مند باشیم، این مهم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Use to cover the cake, smoothing around the sides and over the cake drum.
[ترجمه گوگل]از آن برای پوشاندن کیک استفاده کنید، اطراف و روی درام کیک را صاف کنید
[ترجمه ترگمان]برای پوشش دادن کیک، صاف کردن اطراف کناره ها و روی the کیک استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Double the smoothing effects of a body scrub by rubbing it on dry skin before taking a shower.
[ترجمه گوگل]با مالیدن آن روی پوست خشک قبل از دوش گرفتن، اثرات صاف کنندگی اسکراب بدن را دو برابر کنید
[ترجمه ترگمان]با مالش دادن آن بر روی پوست خشک قبل از گرفتن دوش، اثرات هموارسازی بر روی پوست خشک را دو برابر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسویه (اسم)
adjustment, settlement, clearing, liquidation, settling, smoothing, solution

هموارسازی (اسم)
smoothing

صاف سازی (اسم)
smoothing

تخصصی

[عمران و معماری] صاف کردن - لیسه زدن - صیقلی کردن - پرداخت
[برق و الکترونیک] نرمی، صافی، همواری
[زمین شناسی] هموارسازى - کاهش درجه تغییر ناپذیری محل دادهها که زمانی که برای یک متغیر در فضا به کار می رود به کاهش واریانس محلی منجر می شود
[صنعت] هموار سازی، صاف کردن
[ریاضیات] هموار، هموار کردن
[آمار] هموارسازی

پیشنهاد کاربران

[ریاضیات] هموارسازی؛ حذف دندانه ها یا نوسانات شدید منحنی با استفاده از تابع یا تکنیک معین
[داده پردازی] هموارسازی؛ نوعی تکنیک داده پردازی برای حذف نوفه ( نویز ) از مجموعه ای از داده ها
[مهندسی مکانیک]۱ - پولیش زدن؛ برق انداختن ( سطح ) ؛ ۲ - صاف کردن؛ زدودن زبری سطح با ساییدن
روان و آسان کردن جریان امور
صافکاری
هموارسازی , صاف کردن, تسویه , کاستن یا حذف کردن افت و خیزها

بپرس