smashing

/ˈsmæʃɪŋ//ˈsmæʃɪŋ/

معنی: خردشدگی
معانی دیگر: کوبنده، خرد کننده، درهم کوب، خوب، فوق العاده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: smashingly (adv.)
(1) تعریف: (informal) outstanding or impressive.
مشابه: bully

- a smashing success
[ترجمه گوگل] یک موفقیت بزرگ
[ترجمه ترگمان] یک موفقیت عظیم،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: striking hard; crushing.

- a smashing blow to the face
[ترجمه گوگل] یک ضربه کوبنده به صورت
[ترجمه ترگمان] ضربه محکمی به صورتش زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. smashing bombs into enemy positions
پرتاب بمب بر مواضع دشمن

2. the cold northerly wind was smashing against them
باد سرد شمالی خود را بر آنان می کوبید.

3. There's a smashing view from her office.
[ترجمه گوگل]یک منظره خیره کننده از دفتر او وجود دارد
[ترجمه ترگمان]از دفترش منظره عظیمی به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Rioters ran through the city centre smashing windows and looting shops.
[ترجمه گوگل]آشوبگران در مرکز شهر دویدند و شیشه ها را شکستند و مغازه ها را غارت کردند
[ترجمه ترگمان]آشوب طلبان از طریق مرکز شهر، پنجره ها و غارت مغازه ها را تخریب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The demonstrators rampaged through the town, smashing windows and setting fire to cars.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان در شهر هجوم آوردند و شیشه ها را شکستند و ماشین ها را به آتش کشیدند
[ترجمه ترگمان]تظاهر کنندگان به خیابان ها ریختند و پنجره ها را شکستند و آتش گشودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She took revenge on her ex-boyfriend by smashing up his home.
[ترجمه گوگل]او با شکستن خانه دوست پسر سابقش انتقام گرفت
[ترجمه ترگمان]اون از دوست پسر سابقش با خرد کردن خونه اش انتقام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thieves got in by smashing the lock off the door.
[ترجمه گوگل]سارقان با شکستن قفل در وارد شدند
[ترجمه ترگمان]دزدها با خرد کردن قفل در وارد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hooligans started smashing the place up.
[ترجمه گوگل]هولیگان ها شروع به در هم کوبیدن محل کردند
[ترجمه ترگمان] Hooligans شروع به خرد کردن خونه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jonathan would make a smashing dad.
[ترجمه گوگل]جاناتان بابای بی‌نظیری درست می‌کرد
[ترجمه ترگمان] جاناتان \"میتونه یه پدر رو داغون کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We had a smashing time on holiday!
[ترجمه گوگل]در تعطیلات خیلی خوش گذشت!
[ترجمه ترگمان]ما در تعطیلات خیلی وقت داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. a smashing blow to the head.
[ترجمه گوگل]ضربه کوبنده به سر
[ترجمه ترگمان]یک ضربه محکم به سر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Made his name barging into their clubs and smashing up their meeting halls.
[ترجمه گوگل]باعث شد که نام خود را به باشگاه های آنها وارد کند و سالن اجتماعات آنها را خراب کند
[ترجمه ترگمان]او نام خود را در کلوپ ها به صدا در آورد و سالن اجتماعات خود را خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She spun her own wheel, smashing into the Audi.
[ترجمه گوگل]او چرخ خود را چرخاند و با آئودی برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]او چرخ خود را چرخاند و به ایودی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Smashing down mogul fields all day long, day after day, sounds great to skiers in their 20s.
[ترجمه گوگل]شکستن زمین های مغول در تمام طول روز، روز از نو، برای اسکی بازان 20 ساله عالی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]برای اسکی بازان در تمام روز، هر روز، روز بعد از روز، برای اسکی بازان در سن ۲۰ سالگی بسیار عالی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خردشدگی (اسم)
smashing

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) amazing, wonderful, sensational; devastating
if you say something is smashing, you mean that you like it very much; an informal word.

پیشنهاد کاربران

کیف کردن ( اصطلاح )
گاهی معنی برجسته هم میده
مثال. your personality is smashing
smashing: very good or pleasant: great, excellent, awesome, fabulous, fantastic, superb, terrific, wonderful. . . فوق العاده، شگفت انگیز، بزرگ، عالی
Our journey was a smashing success. سفرمون یه موفقیت بزرگ بود
Extremely good ✅
فوق العاده. بی نظیر
@لَنگویچ
Wonderful amazing
Smashing view of countryside

بپرس