تانک های آلمانی (موانع) مسیر خود را درهم کوبیدند و وارد شهر شدند.
4. his company smashed up during the slump
در دوران کسادی شرکت او دچار ورشکستگی شد.
5. the agents smashed the door in and entered
ماموران درب را درهم کوبیدند و وارد شدند.
6. the bomb smashed all the building's windows
بمب همه ی شیشه های ساختمان را خرد کرد.
7. windows were smashed and the police beaten by the angry mobs
انبوهی از مردم خشمگین پنجره ها را شکستند و پلیس را کتک زدند.
8. germany's mighty army smashed through poland
ارتش نیرومند آلمان لهستان را درهم کوبید.
9. our dreams of peace were smashed for ever
خواب و خیال های ما در مورد صلح برای همیشه تباه شد.
10. we encountered the enemy and smashed them up!
به دشمن برخوردیم و آنان را تار و مار کردیم !
11. He smashed the radio to pieces.
[ترجمه مهدیه] او رادیو را خرد کرد
|
[ترجمه گوگل]رادیو را تکه تکه کرد [ترجمه ترگمان]رادیو را تکه تکه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The firemen smashed in the doors.
[ترجمه گوگل]آتش نشانان درها را شکستند [ترجمه ترگمان]آتش نشان توی درها خرد شدن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The glass bowl smashed into a thousand pieces.
[ترجمه گوگل]کاسه شیشه ای هزار تکه شد [ترجمه ترگمان]کاسه شیشه ای به هزار تکه خورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. All the crockery had been smashed to bits.
[ترجمه گوگل]تمام ظروف ریز خرد شده بود [ترجمه ترگمان]تمام ظروف سفالی شکسته و خرد شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The plate smashed into little pieces on the stone floor.
[ترجمه گوگل]بشقاب روی زمین سنگی به قطعات کوچک خرد شد [ترجمه ترگمان]بشقاب به تکه های کوچک روی زمین سنگی خرد شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. He smashed a window to get in and nicked a load of silver cups.
[ترجمه گوگل]او یک پنجره را شکست تا وارد شود و یک محموله فنجان نقرهای را کوبید [ترجمه ترگمان]او یک پنجره را خرد کرد تا به داخل بیاید و یک عالمه فنجان نقره ای را سوراخ کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• shattered, broken to pieces; crushed; demolished; defeated utterly; drunk (slang) someone who is smashed is extremely drunk or under the influence of a powerful drug; an informal word.
پیشنهاد کاربران
در زبان انگلیسی، واژه ها و عبارت های بسیار زیادی برای توصیف حالت "مستی" وجود دارد که هر کدام بار معنایی، سطح شدت و منشأ متفاوتی دارند. در اینجا به برخی از مهم ترین و رایج ترین آن ها همراه با علت نامگذاری و معادل فارسی آن ها ( بدون آوانویسی لاتین ) پرداخته می شود: ... [مشاهده متن کامل]
- - - 🍷 1. Drunk - معنی فارسی: مست - علت نامگذاری: این واژه، شکل ساده و استاندارد گذشتهٔ فعل "drink" ( نوشیدن ) است و به حالت عمومی ناشی از مصرف بیش از حد الکل اشاره دارد. - - - 🛠️ 2. Hammered - معنی فارسی: چکش کاری شده ( یا به طور عامیانه: �مثل چکش خورده� ) - علت نامگذاری: این عبارت یک استعاره است و به حالتی اشاره دارد که فرد از نظر فیزیکی و ذهنی، مانند فلزی که تحت ضربات چکش قرار گرفته، �کج و معوج� و �از شکل افتاده� به نظر می رسد. این حالت، عدم تعادل و از دست دادن کنترل بر حرکات بدن را تداعی می کند. - - - 🥴 3. Wasted - معنی فارسی: تباه شده یا �به درد نخور� - علت نامگذاری: این اصطلاح به این idea اشاره دارد که فرد آنقدر مست است که دیگر نمی تواند عملکرد مفیدی داشته باشد، گویی �تباه� یا �هدر رفته� است. - - - 💥 4. Smashed - معنی فارسی: خرد شده یا �له شده� - علت نامگذاری: این واژه حس تخریب و از هم پاشیدگی ناشی از مستی شدید را منتقل می کند، گویی فرد �خرد� شده است. - - - 🥃 5. Plastered - معنی فارسی: گچ گیری شده - علت نامگذاری: این اصطلاح به این concept اشاره دارد که فرد آنقدر مست است که گویی به جایی چسبیده یا بی حرکت شده ( مثل دیواری که گچ گیری شده ) یا اینکه صورتش بر اثر مستی سرخ شده ( مثل رنگ گچ ) . - - - 🚗 6. Tanked - معنی فارسی: باک پرکون ( یا �مثل باک پر� ) - علت نامگذاری: این عبارت از دنیای خودروها گرفته شده و به این idea اشاره دارد که فرد آنقدر الکل مصرف کرده که گویی باک بنزینش �پر� شده است. - - - 🚛 7. Trashed - معنی فارسی: آشغالی یا �به هم ریخته� - علت نامگذاری: این واژه به حالتی اشاره دارد که فرد آنقدر مست است که رفتاری زننده یا غیرقابل کنترل دارد، گویی به �آشغال� تبدیل شده است. - - - 🧱 8. Buzzed - معنی فارسی: سبک مست ( حالت خفیف مستی ) - علت نامگذاری: این اصطلاح به حس وزوز یا vibration خفیفی اشاره دارد که پس از مصرف مقدار کمی الکل در بدن ایجاد می شود. - - - 🥴 9. Inebriated - معنی فارسی: مست ( رسمی تر ) - علت نامگذاری: این واژه ریشه در زبان لاتین ( "inebriare" به معنی �مست کردن� ) دارد و یک term رسمی تر برای توصیف حالت مستی است. - - - 🎉 10. Tipsy - معنی فارسی: تلوتلوخوران ( مستی خیلی خفیف ) - علت نامگذاری: این واژه به حالت ناپایداری و تلوتلو خوردن خفیف ناشی از مصرف الکل اشاره دارد. - - - 💎 سایر عبارات کلیدی: - Legless: به معنی �بی پا� - اشاره به عدم توانایی در ایستادن. - Under the influence: به معنی �تحت تأثیر� - یک عبارت حقوقی و رسمی. - Three sheets to the wind: یک اصطلاح دریانوردی به معنی �کاملاً مست�. - Seeing double: به معنی �دو تا دیدن� - اشاره به تاری دید. - On a bender: به معنی �در حال عیاشی� - دورهٔ طولانیِ مصرف الکل. Blitzed حمله شده منگ شده Canned قوطی شده مست لایعقل Pickled ترشی انداخته شده مست واریکده Sloshed چلچلوغ شده مست لایعقل Wrecked wrecked تخریب شده - - - 🤔 چرا این همه اصطلاح؟ تنوع فوق العادهٔ این واژه ها ( که به صدها مورد می رسد ) نشان دهندهٔ چند چیز است: 1. خلاقیت زبانی: مردم همیشه برای توصیف حالت های پیچیدهٔ انسانی راه های جدید و اغلب طنزآمیز پیدا می کنند. 2. سطح بندی شدت مستی: هر اصطلاح می تواند به درجه ای خاص از مستی اشاره کند ( از "buzzed" خفیف تا "comatose" شدید ) . 3. جنبه های فرهنگی و طنز: بسیاری از این اصطلاحات برای پنهان کاری، شوخی یا توصیف غیرمستقیم این حالت به کار می روند. Deep seek
smashed ( intoxicated ) . Try not to get smashed at the party مست
This slang term is used to describe someone who is very drunk. It implies a level of intoxication that goes beyond just being tipsy or buzzed. اصطلاح عامیانه توصیف کسی که خیلی مست است، سیاه مست، پاتیل ... [مشاهده متن کامل]
این مستلزم سطحی از مسمومیت است که فراتر از حالت کمی مست/tipsy یا سرخوشی/buzzed است. مثال؛ We went out and got smashed at the club last night. A person might say, “I was so smashed that I couldn’t even remember how I got home. ” Someone might describe their night by saying, “We were all smashed after the third round of shots. ”
خرد شدن شدید. مثلا شیشه یا سفال طوری ضربه بخوره که کاملا خرد بشه.
در هم شکستن war has smashed assumptions about israeli palestinian conflict جنگ فرضیات مربوط به مبارزات اسرائیل و فلسطین را در هم شکسته است.
برخورد شدید با چیزی
شکستن، خرد کردن
مست، کسی که تو حال خودش نیست
ورشکست شده نابود شده
خورد کردن the thief smashed the window
برخورد شدید
او صورت نوری تاجر را خورد کرد he smashed Noori tajer's face