smarten

/ˈsmɑːrtn̩//ˈsmɑːtn̩/

معنی: اراستن، قشنگ کردن
معانی دیگر: (معمولا با: up)، باهوش کردن، زرنگ کردن، هوشدار کردن، زیبا کردن باup

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: smartens, smartening, smartened
(1) تعریف: to make neater, more attractive, or more intelligent (usu. fol. by up).
مشابه: spruce

(2) تعریف: to quicken the pace of.

- Smarten your steps, soldier.
[ترجمه گوگل] قدم هایت را هوشمند کن سرباز
[ترجمه ترگمان] از پله ها برو بیرون سرباز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become intelligent or more intelligent (usu. fol. by up).

جمله های نمونه

1. He tried to smarten up for the graduation.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد برای فارغ التحصیلی هوشیار شود
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد که لباس فارغ التحصیلی رو درست کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You ought to smarten up and have a haircut before the interview.
[ترجمه گوگل]شما باید قبل از مصاحبه هوشیار باشید و موهای خود را کوتاه کنید
[ترجمه ترگمان]باید قبل از مصاحبه اصلاح مو اصلاح کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You need to smarten up before you go out.
[ترجمه گوگل]قبل از بیرون رفتن باید هوشیار باشید
[ترجمه ترگمان]باید قبل از اینکه بری لباس عوض کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She did her best to smarten her husband up.
[ترجمه گوگل]او تمام تلاش خود را کرد تا شوهرش را باهوش کند
[ترجمه ترگمان]بهترین کاری که کرد این بود که شوهرش را مرتب و مرتب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You'd better smarten yourself up.
[ترجمه گوگل]بهتره خودتو باهوش کنی
[ترجمه ترگمان]بهتر است آرایش خود را مرتب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You really need to smarten up your appearance, Chris - and the same goes for the rest of you.
[ترجمه گوگل]شما واقعاً باید ظاهر خود را زیبا کنید، کریس - و همین امر در مورد بقیه شما نیز صدق می کند
[ترجمه ترگمان]\"تو واقعا نیاز داری که ظاهرت رو مرتب کنی\" کریس و منم همینطور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I have to smarten myself up about talking to my superior.
[ترجمه گوگل]من باید خودم را در مورد صحبت با مافوقم هوشمند کنم
[ترجمه ترگمان]باید در این مورد با مافوق خودم حرف بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You'll have to smarten up if you want to work in television.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید در تلویزیون کار کنید، باید هوشیار شوید
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای تو تلویزیون کار کنی باید با لباس عوض کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Try to smarten the house up before the visitors arrive.
[ترجمه گوگل]سعی کنید قبل از آمدن بازدیدکنندگان خانه را هوشمند کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید قبل از رسیدن بازدیدکنندگان، خانه را تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company needs to smarten up their act if they are to keep customers.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خواهد مشتریان را حفظ کند، شرکت باید عملکرد خود را هوشمندانه تر کند
[ترجمه ترگمان]اگر مشتریان بتوانند مشتریان خود را نگه دارند، شرکت باید عمل خود را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The boy has begun to smarten up recently.
[ترجمه گوگل]این پسر اخیراً شروع به باهوش شدن کرده است
[ترجمه ترگمان]این پسر اخیرا شروع به smarten کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We need to smarten the place up a bit.
[ترجمه گوگل]ما باید مکان را کمی هوشمند کنیم
[ترجمه ترگمان]باید یه کمی اینجا رو مرتب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You'll have to smarten up if you want to pass those exams.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید در این امتحانات موفق شوید، باید هوشمندانه عمل کنید
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای از اون امتحانات عبور کنی باید با لباس عوض کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I tried to let him smarten up.
[ترجمه گوگل]سعی کردم به او اجازه دهم هوشیار شود
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را مرتب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You'll have to smarten up a bit before going out.
[ترجمه گوگل]قبل از بیرون رفتن باید کمی هوشیار شوید
[ترجمه ترگمان]قبل از بیرون رفتن باید لباس نو مرتب کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

قشنگ کردن (فعل)
adorn, prettify, smarten

انگلیسی به انگلیسی

• make fashionable, improve the appearance of; increase the pace, make quicker

if you smarten something up, you make it look neater and tidier.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : smarten / smart
✅️ اسم ( noun ) : smartness / smarts
✅️ صفت ( adjective ) : smart / smartish
✅️ قید ( adverb ) : smartly

بپرس