slumber

/sˈləmbər//ˈslʌmbə/

معنی: چرت، خواب سبک، چرتی، چرت زدن، غنودن
معانی دیگر: خوابیدن، خفتن، خسبیدن، خواب بودن، در خواب گذراندن، در خواب غفلت بودن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slumbers, slumbering, slumbered
(1) تعریف: to sleep, esp. lightly.
مترادف: catnap, doze, nap, snooze
مشابه: drowse, repose, rest, sleep

(2) تعریف: to be temporarily inactive.
مترادف: rest
مشابه: hibernate, repose, sleep, vegetate

- The ocean is slumbering before the storm.
[ترجمه علی طیبی] آرامش قبل از طوفان
|
[ترجمه گوگل] اقیانوس قبل از طوفان در خواب است
[ترجمه ترگمان] اقیانوس قبل از توفان به خواب رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to pass (time) by sleeping.
مترادف: doze, sleep
مشابه: drowse

- They slumbered the hours away.
[ترجمه Aysan] آن ها ساعت ها خواب ماندند.
|
[ترجمه گوگل] ساعت ها دورتر به خواب رفتند
[ترجمه ترگمان] ساعت ها در خواب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: (sometimes pl.) a state or period of sleep.
مترادف: catnap, doze, nap, sleep, snooze

(2) تعریف: temporary inactivity; dormancy.
مترادف: arrest, dormancy, hibernation, quiescence, sleep

جمله های نمونه

1. It is only when the mind and character slumber that the dress can be seen.
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که ذهن و شخصیت به خواب می روند، لباس دیده می شود
[ترجمه ترگمان]فقط موقعی است که ذهن و شخصیت در خواب دیده می شود که آن لباس را می توان دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I fell into a gentle slumber.
[ترجمه گوگل]به خواب ملایمی فرو رفتم
[ترجمه ترگمان]به خواب عمیقی فرو رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had fallen into exhausted slumber.
[ترجمه گوگل]او به خواب خستگی فرو رفته بود
[ترجمه ترگمان]به خواب عمیقی فرورفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He passed into a deep slumber.
[ترجمه گوگل]او به خواب عمیقی فرو رفت
[ترجمه ترگمان]به خوابی عمیق فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She fell into a deep and peaceful slumber.
[ترجمه گوگل]او در خوابی عمیق و آرام فرو رفت
[ترجمه ترگمان]او به خوابی عمیق و آرام فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The phone suddenly roused her from slumber.
[ترجمه گوگل]تلفن ناگهان او را از خواب غفلت بیدار کرد
[ترجمه ترگمان]ناگهان تلفن او را از خواب بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some insects slumber in the winter.
[ترجمه گوگل]برخی از حشرات در زمستان به خواب می روند
[ترجمه ترگمان]برخی از حشرات در زمستان به خواب می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She would probably fall into slumber tonight if the devil himself were to share the room with her.
[ترجمه گوگل]اگر خود شیطان هم اتاق را با او تقسیم می کرد، احتمالاً امشب به خواب می رفت
[ترجمه ترگمان]اگر قرار بود خود شیطان هم با او در اتاق بماند، احتمالا امشب به خواب فرو می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But now most of the dragons slumber, dreaming the centuries away until the end of the world.
[ترجمه گوگل]اما اکنون اکثر اژدهاها خواب می‌برند و قرن‌ها دورتر تا پایان جهان رویا می‌بینند
[ترجمه ترگمان]اما حالا بیشتر خواب اژدها تا آخر دنیا را در خواب می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The giants awoke from their enchanted slumber.
[ترجمه گوگل]غول ها از خواب طلسم شده خود بیدار شدند
[ترجمه ترگمان]غول ها از خواب enchanted بیدار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A ticket inspector wakes from his slumber and Des shoots past me waving his tube pass.
[ترجمه گوگل]یک بازرس بلیط از خواب غفلت خود بیدار می شود و دس در حالی که پاس لوله اش را تکان می دهد از کنار من شلیک می کند
[ترجمه ترگمان]یک بازرس جریمه از خواب بیدار می شود و از کنار من بیرون می جهد و لوله tube را تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sounds of communal slumber murmured and sighed through the cloth walls.
[ترجمه گوگل]صداهای خواب جمعی از دیوارهای پارچه ای زمزمه می کرد و آه می کشید
[ترجمه ترگمان]صدای خواب همگانی به گوش رسید و از میان دیوارها آه کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were awoken from their slumber by a knock at the door.
[ترجمه گوگل]با کوبیدن در از خواب غفلت بیدار شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها با ضربه ای به در خواب از خواب بیدار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Jaq wished that he himself could slumber.
[ترجمه گوگل]جق آرزو داشت که خودش بخوابد
[ترجمه ترگمان]Jaq آرزو می کرد که ای کاش خودش هم خواب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چرت (اسم)
snooze, nap, doze, slumber

خواب سبک (اسم)
slumber, light sleep

چرتی (اسم)
slumber

چرت زدن (فعل)
caulk, catnap, snooze, nap, doze, slumber, dawdle, drowse

غنودن (فعل)
sleep, repose, snug, nap, slumber, nuzzle

انگلیسی به انگلیسی

• sleep, unconscious state entered into by the body for the purpose of rest and rejuvenation (in humans and animals); period of rest; inactive state
be in a state of sleep, fall asleep; be inattentive, be inactive; lie dormant or latent
slumber is sleep; a literary word.
if you slumber, you sleep; a literary word.

پیشنهاد کاربران

به معنای sleep ( چه verb و چه noun ) که به صورت ادبی استفاده میشه. مثل خفتن و خسبیدن در فارسی.
چُرت زدن
noun [ C or U] literary
sleep
اسم / ادبی
خواب
I fell into a gentle slumber
I didn't want to rouse you from your slumbers
figurative/ Sharp cuts in interest rates have failed to bring the economy out of its slumber
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/slumber?q=slumbers
خفته

بپرس