slovenliness


شلختگی، پچلی

جمله های نمونه

1. Among the habits which children should shun are slovenliness, rudeness, laziness, lying, stealing and slandering.
[ترجمه گوگل]از جمله عاداتی که کودکان باید از آن دوری کنند، شلختگی، بی ادبی، تنبلی، دروغگویی، دزدی و تهمت زدن است
[ترجمه ترگمان]در میان the که کودکان باید از آن اجتناب کنند عبارتند از slovenliness، بی ادبی، تنبلی، دروغ گفتن، دزدی و تهمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He'd lost his stripes for slovenliness and cheek.
[ترجمه گوگل]او خطوط راه راه خود را به دلیل شلختگی و گونه از دست داده بود
[ترجمه ترگمان]او stripes را برای slovenliness و cheek از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Slovenliness is no part of religion.
[ترجمه گوگل]اسلوونی جزئی از دین نیست
[ترجمه ترگمان]slovenliness هیچ بخشی از مذهب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Slovenliness no part of religion.
[ترجمه گوگل]اسلوونی جزئی از دین نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ بخشی از مذهب وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They do such a thorough job that you might be able to get away with having them come every other week or even once a month, depending on your level of slovenliness.
[ترجمه گوگل]آن‌ها آنقدر کار دقیقی انجام می‌دهند که بسته به میزان شلختگی شما، ممکن است بتوانید از آمدن آنها یک هفته در میان یا حتی یک بار در ماه خلاص شوید
[ترجمه ترگمان]آن ها چنین کار کاملی انجام می دهند که شما ممکن است بتوانید با داشتن آن ها هر هفته یا حتی یک بار در ماه، بسته به سطح your، از آن ها دور شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He disliked leaving things vague or undetermined and never allowed slovenliness or makeshifts.
[ترجمه گوگل]او دوست نداشت که چیزها را مبهم یا نامشخص بگذارد و هرگز اجازه نمی داد که بی بند و باری یا کارهای موقتی انجام شود
[ترجمه ترگمان]او دوست نداشت چیزهایی مبهم و نامعلوم را ترک کند و هرگز اجازه عبور یا slovenliness و makeshifts را اجازه نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• dirtiness, unkemptness, untidiness; carelessness, negligence

پیشنهاد کاربران

The fact of being careless, untidy or dirty in appearance or habits.
بی دقتی، بی نظمی، چروکیدگی، پریشانی.

بپرس