اسم ( noun )
• (1) تعریف: a swampy or marshlike hollow or region.
• مشابه: morass, swamp
• مشابه: morass, swamp
- The slough provides the right conditions for wild cranberries to grow.
[ترجمه گوگل] کشتزار شرایط مناسبی را برای رشد زغال اخته وحشی فراهم می کند
[ترجمه ترگمان] گنداب رو شرایط مناسب برای رشد cranberries وحشی را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گنداب رو شرایط مناسب برای رشد cranberries وحشی را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a state of complete despair.
اسم ( noun )
• : تعریف: cast-off dead tissue, such as the outer skin shed by a snake.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sloughs, sloughing, sloughed
حالات: sloughs, sloughing, sloughed
• (1) تعریف: to separate or be cast off, as dead skin or tissue.
• (2) تعریف: to shed dead skin or tissue.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to shed or discard; rid oneself of.
• مشابه: shed
• مشابه: shed
- He's trying to slough some of his bad habits.
[ترجمه گوگل] او سعی می کند برخی از عادت های بد خود را کنار بگذارد
[ترجمه ترگمان] اون داره سعی می کنه بعضی از عادت های بدش رو به من بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون داره سعی می کنه بعضی از عادت های بدش رو به من بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The snake sloughed its skin.
[ترجمه گوگل] مار پوستش را کنده کرد
[ترجمه ترگمان] مار پوست آن را می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مار پوست آن را می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید