اسم ( noun )
• (1) تعریف: a long, narrow indentation or opening into which something may be put.
- a mail slot
- a coin slot
• (2) تعریف: (informal) a position or niche in a series or framework.
• مشابه: pigeonhole
• مشابه: pigeonhole
- The program has moved to a new time slot.
[ترجمه گوگل] این برنامه به یک بازه زمانی جدید منتقل شده است
[ترجمه ترگمان] این برنامه به یک بازه زمانی جدید منتقل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این برنامه به یک بازه زمانی جدید منتقل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slots, slotting, slotted
حالات: slots, slotting, slotted
• (1) تعریف: to cut a slot or slots in.
• (2) تعریف: (informal) to assign a slot to.
- We slotted the new radio show at eight o'clock.
[ترجمه گوگل] برنامه رادیویی جدید را ساعت هشت گذاشتیم
[ترجمه ترگمان] ما برنامه رادیویی جدید را در ساعت هشت قرار دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما برنامه رادیویی جدید را در ساعت هشت قرار دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید