فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slogs, slogging, slogged
حالات: slogs, slogging, slogged
• (1) تعریف: to walk steadily and with a heavy gait; plod.
• مشابه: plod, tramp, trek, trudge
• مشابه: plod, tramp, trek, trudge
- She slogged through the mud.
[ترجمه Edris nozari] او در میان گل و لای تقلا میکرد|
[ترجمه گوگل] او در میان گل و لای لخته شد[ترجمه ترگمان] از میان گل بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to work hard for long periods; toil.
• مشابه: moil, plod, travail
• مشابه: moil, plod, travail
- They're still slogging away at their jobs.
[ترجمه گوگل] آنها هنوز هم مشغول کارشان هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها هنوز در کارشان مشغول کارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها هنوز در کارشان مشغول کارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: slogger (n.)
مشتقات: slogger (n.)
• (1) تعریف: to impel with heavy blows.
- He slogged the mule team up the mountainside.
[ترجمه گوگل] او تیم قاطر را به دامنه کوه برد
[ترجمه ترگمان] از بالای کوه عبور کرد و از بالای کوه عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از بالای کوه عبور کرد و از بالای کوه عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to strike with great force.
- The boxer slogged his opponent mercilessly.
[ترجمه گوگل] بوکسور حریف خود را بی رحمانه شلاق زد
[ترجمه ترگمان] مشت زن با بی رحمی حریف خود را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشت زن با بی رحمی حریف خود را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید