slit

/sˈlɪt//slɪt/

معنی: روزنه، شکاف، فرجه، رخ، درز، چاک، غاز، بریدگی، چاک دادن، دریدن، شکافتن
معانی دیگر: (گوش تا گوش یا سرتاسر) بریدن، (دراز و راست) بریدگی، تیریز، به صورت نوار بریدن، باریکه باریکه کردن، قطع کردن، (بریدن و) کندن، از بیخ بریدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slits, slitting, slit
(1) تعریف: to cut a long straight line into or through.
مترادف: slice
مشابه: cut, gash, incise, pierce, slash

(2) تعریف: to cut into long narrow pieces.
مترادف: strip
مشابه: cut, slash, slice
اسم ( noun )
• : تعریف: a long straight cut or opening.
مترادف: gash, slash
مشابه: aperture, cleft, crack

جمله های نمونه

1. they slit his throat from ear to ear
سرش را گوش تا گوش بریدند.

2. a shaft of moonlight slit the skirt of night . . .
مهتاب به نور دامن شب بشکافت . . .

3. there was a long slit on either side of her skirt
در هر یک از طرفین دامن او یک چاک بلند وجود داشت.

4. He slit open the envelope with a knife.
[ترجمه گوگل]پاکت را با چاقو شکاف داد
[ترجمه ترگمان]با چاقو پاکت را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They say somebody slit her throat.
[ترجمه گوگل]می گویند یکی گلوی او را بریده است
[ترجمه ترگمان] میگن یه نفر گلوش رو پاره کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Make a slit in the stem about half an inch long.
[ترجمه گوگل]یک شکاف به طول حدود نیم اینچ در ساقه ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]شکافی در ساقه به طول نیم اینچ ایجاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The skirt is slit to the hip on one side.
[ترجمه شهره] دامن تا یک طرف باسن چاک دارد.
|
[ترجمه گوگل]دامن از یک طرف تا باسن شکاف دارد
[ترجمه ترگمان]دامنش در یک طرف شکاف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He slit his eyes but said nothing.
[ترجمه گوگل]چشمانش را برید اما چیزی نگفت
[ترجمه ترگمان]چشمانش را باز کرد، اما چیزی نگفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She watched them through a slit in the curtains.
[ترجمه گوگل]او از طریق شکافی در پرده آنها را تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]او آن ها را از میان شکافی که در پرده بود تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Slit the roll with a sharp knife.
[ترجمه گوگل]رول را با یک چاقوی تیز برش دهید
[ترجمه ترگمان]با یه چاقو تیز رو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I slit open the letter with a knife.
[ترجمه گوگل]نامه را با چاقو باز کردم
[ترجمه ترگمان]من اون نامه رو با یه چاقو باز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was wearing a white dress slit to the thigh.
[ترجمه ایوبی] یه لباس سفید با چاکِ تا ران پوشیده بود.
|
[ترجمه گوگل]او یک لباس سفید با چاک تا ران پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] یه لباس سفید پوشیده بود به ران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was wearing one of those skirts that's slit up the front.
[ترجمه گوگل]او یکی از آن دامن هایی را پوشیده بود که از جلو بریده شده بود
[ترجمه ترگمان]او یکی از آن دامن را پوشیده بود که از جلو شکاف برداشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They slit his throat.
[ترجمه گوگل]گلویش را بریدند
[ترجمه ترگمان] اونا گلوش رو بریدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Light shone through a slit under the door.
[ترجمه گوگل]نور از شکاف زیر در می تابید
[ترجمه ترگمان]نور از شکاف در زیر در می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روزنه (اسم)
scuttle, hatch, aperture, orifice, window, hole, pore, outlet, clearance, loophole, peephole, peep, casement, slit, fossa, eyelet, foramen, ostium

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

فرجه (اسم)
break, interval, value, period, hole, slot, respite, interspace, slit

رخ (اسم)
countenance, face, castle, visage, slot, rook, roc, slit

درز (اسم)
gap, peephole, flaw, seam, slit, chine, suture, fissure, crevice, commissure, interstice

چاک (اسم)
cut, rift, incision, slashing, scissor, tear, split, chink, slot, slit, slash, suture, fissure, kerf, rip, hack, scotch, interstice, stoma

غاز (اسم)
slot, slit, stiver, cottonwool, goose, rent, widgeon

بریدگی (اسم)
cut, rift, gash, notch, slit, jag, kerf, scission

چاک دادن (فعل)
rift, strip, tear, slit, incise, slash, kerf, scotch, unseam

دریدن (فعل)
tear, slit, rip, rend, lacerate

شکافتن (فعل)
fracture, rift, dispart, excise, split, rive, pierce, chink, slot, cleave, hackle, slit, fission, rip

تخصصی

[برق و الکترونیک] شکاف
[نساجی] چاک - سوراخ رشته ساز- روزنه - دریچه
[ریاضیات] شکافتن، باریکه، شکاف

انگلیسی به انگلیسی

• strait and narrow cut or opening
cut open along a line, make a straight narrow cut, cut lengthwise; cut into strips
if you slit something, you make a long narrow cut in it.
a slit is a long narrow cut.
a slit is also a long narrow opening in something.

پیشنهاد کاربران

چشم هارو باریک کردن تا یه چیزی رو به دقت ببینن
form ( one's eyes ) into slits; squint.
"she slitted her eyes to look at him"
روزنه
I'd hate for them to find you in an alley with your throat slit from ear to ear
slitty eyed
چشم های کوچک مثلا چینی ها
slot
چاک - شکاف - چاک دادن - شکافتن - بریدن
مثل vagina slit
مترداف : crack - aperture - cleavage

بپرس