slip past

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
- یواشکی رد شدن
- بی سر و صدا عبور کردن
- از دید یا کنترل کسی در رفتن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( فیزیکی – اصلی ) :**
به معنای عبور کردن آرام و بی صدا از کنار کسی یا چیزی بدون اینکه متوجه شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: *He managed to slip past the guards unnoticed. *
او توانست بی صدا از کنار نگهبان ها رد شود بدون اینکه متوجه شوند.
2. ** ( اجتماعی – کاربردی ) :**
برای اشاره به کسی که از مسئولیت یا توجه دیگران فرار می کند.
مثال: *She tried to slip past the meeting without answering questions. *
او تلاش کرد جلسه را بی سر و صدا رد کند بدون اینکه به پرسش ها پاسخ دهد.
- - -
🔸 مترادف ها:
sneak past – get by – evade – bypass – escape notice

The prisoner slipped past the gaurd on the gateزندانی از نگهبان های در زندان گذشت
گذشتن . عبور کردن