"Slip back into" یعنی به طور تدریجی یا طبیعی به یک وضعیت یا حالت قبلی برگشتن.
مثال: After the break, I slipped back into my old routine.
( بعد از استراحت، دوباره به روال قدیمی خود برگشتم. )
... [مشاهده متن کامل]
تقریبن میشه گفت برعکس slip into هست.
"Slip into" یعنی به طور تدریجی یا ناخواسته وارد یک وضعیت یا حالت شدن.
مثال: She slipped into a bad mood.
( او به تدریج وارد حالت بدی شد. )
مثال: After the break, I slipped back into my old routine.
( بعد از استراحت، دوباره به روال قدیمی خود برگشتم. )
... [مشاهده متن کامل]
تقریبن میشه گفت برعکس slip into هست.
"Slip into" یعنی به طور تدریجی یا ناخواسته وارد یک وضعیت یا حالت شدن.
مثال: She slipped into a bad mood.
( او به تدریج وارد حالت بدی شد. )