sleepless

/sˈliːpləs//ˈsliːpləs/

بی خواب، بی قرار، ناآرام

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: sleeplessly (adv.), sleeplessness (n.)
(1) تعریف: passed without sleep.

- sleepless nights
[ترجمه گوگل] شب های بی خوابی
[ترجمه ترگمان] شب های بی خوابی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: constantly alert or moving, or unable to fall asleep.
مشابه: restless

- the sleepless watchman
[ترجمه گوگل] نگهبان بی خواب
[ترجمه ترگمان] نگهبان بی خوابی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to spend a sleepless night
شبی را بی خواب سپری کردن

2. Adrian spent a sleepless night wondering what to do.
[ترجمه گوگل]آدریان یک شب بی خوابی را سپری کرد و در این فکر بود که چه کند
[ترجمه ترگمان] آدرین یه شب بی خوابی رو سپری کرد و از خودش پرسید که باید چی کار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I have sleepless nights worrying about her.
[ترجمه FRM] شب های بی خوابی ام را با نگران بودن راجب او میگذرانم
|
[ترجمه گوگل]شب های بی خوابی دارم که نگران او هستم
[ترجمه ترگمان]من شب های بی خوابی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Alone and sleepless, she stared miserably up at the ceiling.
[ترجمه گوگل]تنها و بی خواب با بدبختی به سقف خیره شد
[ترجمه ترگمان]تنها و بی خواب، با درماندگی به سقف خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've had a few sleepless nights recently.
[ترجمه گوگل]اخیراً چند شب بی خوابی داشته ام
[ترجمه ترگمان]اخیرا چند شب بی خوابی داشته ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The boy's misconduct cost his mother many sleepless nights.
[ترجمه گوگل]رفتار نادرست پسر برای مادرش بی خوابی های زیادی را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]رفتار نادرست پسرش شب های بی خوابی برایش گران تمام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She looked haggard after a sleepless night.
[ترجمه گوگل]او بعد از یک شب بی خوابی خسته به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]پس از یک شب بی خوابی چشمانش گود افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A sleepless night had added to her pallor.
[ترجمه گوگل]یک شب بی خوابی بر رنگ پریدگی او افزوده بود
[ترجمه ترگمان]شب بی خوابی به رنگ پریدگی او افزوده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A sleepless baby can seem to bring little reward.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد یک نوزاد بی خواب پاداش کمی به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که یک کودک بی خواب می تواند پاداش کمی به دست بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Financial worries cost her many sleepless nights.
[ترجمه گوگل]نگرانی های مالی به قیمت بسیاری از شب های بی خوابی او تمام شد
[ترجمه ترگمان]نگرانی های مالی بسیاری از شبه ای بیخوابی را متحمل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her irresponsible behaviour cost her father many sleepless nights.
[ترجمه گوگل]رفتار غیرمسئولانه او به قیمت بی خوابی های زیادی برای پدرش تمام شد
[ترجمه ترگمان]رفتار غیر مسئولانه او برای پدرش چندین شب بی خوابی به خرج داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She spent a sleepless night.
[ترجمه گوگل]او یک شب بی خوابی را سپری کرد
[ترجمه ترگمان]شب بی خوابی به سر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She looked pale and drawn after weeks of sleepless nights.
[ترجمه گوگل]او پس از هفته ها شب های بی خوابی رنگ پریده و کشیده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او پس از هفته ها بی خوابی، رنگ پریده و رنگ پریده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sheila spent many sleepless nights figuring out how to deliver for her first major customer.
[ترجمه گوگل]شیلا شب‌های بی‌خوابی زیادی را صرف یافتن چگونگی تحویل اولین مشتری اصلی خود کرد
[ترجمه ترگمان]شیلا بسیاری از شبه ای بیخوابی را سپری کرد و حساب کرد که چطور اولین مشتری اصلی خود را تحویل دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• without sleep; wakeful, insomniac, restless
a sleepless night is one during which you do not sleep at all, or sleep for only a short time.
if you are sleepless, you cannot sleep.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sleep
✅️ اسم ( noun ) : sleep / sleepiness / sleeper / sleeplessness
✅️ صفت ( adjective ) : sleepy / sleepless
✅️ قید ( adverb ) : sleepily / sleeplessly
بی خوابی

بپرس