sleep off


با خوابیدن (از نگرانی یا پر خوری و غیره) راحت شدن

جمله های نمونه

1. It's a good idea to spend the first night of your holiday sleeping off the jet lag.
[ترجمه گوگل]ایده خوبی است که شب اول تعطیلات خود را با خوابیدن بدون جت لگ بگذرانید
[ترجمه ترگمان]این ایده خوبی است که اولین شب تعطیلات خود را با تاخیر جت در خواب سپری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's gone to sleep off a headache after rather too much wine.
[ترجمه گوگل]او بعد از مصرف بیش از حد شراب، با سردرد به خواب رفته است
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی نوشیدن شراب به خواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's still sleeping off yesterday's hangover.
[ترجمه گوگل]او هنوز از خماری دیروز در خواب است
[ترجمه ترگمان]او هنوز از خماری دیروز در حال خواب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Most of the time they just loaf around preening or sleeping off some heavy fish meal.
[ترجمه گوگل]بیشتر اوقات آنها فقط در حال غذا خوردن یا خوابیدن از یک وعده غذایی ماهی سنگین هستند
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات آن ها به دور خود جمع می شوند و یا در حال استراحت و استراحت در یک وعده غذای سنگین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She's trying to sleep off this headache she has.
[ترجمه گوگل]او سعی می کند از این سردردی که دارد بخوابد
[ترجمه ترگمان]او دارد سعی می کند از این سردرد که دارد بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Yesterday, I tried to sleep off this cold, But it didn't work.
[ترجمه گوگل]دیروز سعی کردم از این سرما بخوابم اما نشد
[ترجمه ترگمان]دیروز سعی کردم از این سرما بخوابم، اما کار نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Two young sled dogs sleep off their meal of fresh, though toxic, Greenland shark.
[ترجمه گوگل]دو سگ سورتمه دار جوان در وعده غذایی خود از کوسه گرینلند تازه، هر چند سمی، می خوابند
[ترجمه ترگمان]دو سگ سورتمه که از غذای تازه به خواب می روند، هر چند سمی، Greenland را از خواب بیدار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I'm trying to sleep off my fatigue.
[ترجمه گوگل]دارم سعی میکنم از خستگیم بخوابم
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم از خستگی بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She hoped to sleep off her headache [ fatigue ].
[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که از سردرد [خستگی] خود بخوابد
[ترجمه ترگمان]امیدوار بود که سرش درد بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He can not sleep off his anger.
[ترجمه گوگل]او نمی تواند خشم خود را بخوابد
[ترجمه ترگمان] اون نمی تونه از خشم - ش بخوابه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You can sleep off your fatigue.
[ترجمه گوگل]می توانید از خستگی خود بخوابید
[ترجمه ترگمان] میتونی از خستگی بخوابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I wish you could sleep off all the unhappiness from exams.
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانستی تمام ناراحتی های ناشی از امتحانات را بخوابی
[ترجمه ترگمان]ای کاش می تونستی همه بدبختی رو از امتحان حذف کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She hoped to sleep off her headache.
[ترجمه گوگل]امیدوار بود سردردش را بخوابد
[ترجمه ترگمان]امیدوار بود سردرد خود را از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His thirty-minute ramble was greatly appreciated by all present, as it enabled many to sleep off their pre-meal excess of Nettles.
[ترجمه گوگل]غوغای سی دقیقه‌ای او بسیار مورد قدردانی همه حاضران قرار گرفت، زیرا باعث شد بسیاری از گزنه‌های اضافی قبل از غذا بخوابند
[ترجمه ترگمان]این حرکت سی دقیقه ای او تا حد زیادی مورد توجه همگان قرار گرفت، زیرا بسیاری از آن ها قادر به خوابیدن بیشتر از غذای قبل از غذا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• relieve (drunkenness) by sleep

پیشنهاد کاربران

1. I need to sleep off this headache.
فارسی:
باید این سردرد را با خوابیدن از بین ببرم.
- - -
2. He drank too much and went home to sleep it off.
فارسی:
زیاد نوشیده بود و رفت خانه تا با خواب درکنه.
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
3. You can’t just sleep off a fever; you need medicine.
فارسی:
نمی شود تب را فقط با خوابیدن از بین برد؛ به دارو نیاز داری.
- - -
4. She slept off her exhaustion after the long flight.
فارسی:
او بعد از پرواز طولانی با خوابیدن خستگی اش را رفع کرد.
- - -
5. Let me sleep off this bad mood.
فارسی:
بگذار با خوابیدن این حالت بد را از بین ببرم.
- - -
6. He’s trying to sleep off his hangover.
فارسی:
او سعی می کند خماری اش را با خوابیدن از بین ببرد.
- - -
7. A short nap won’t sleep off this tiredness.
فارسی:
یک چرت کوتاه این خستگی را از بین نمی برد.
- - -
8. You can’t sleep off a cold; rest helps, but you need treatment.
فارسی:
نمی توانی سرماخوردگی را فقط با خوابیدن درمان کنی؛ استراحت کمک می کند، اما به درمان نیاز داری.
- - -
9. I slept off the stress from work.
فارسی:
استرس کار را با خوابیدن از بین بردم.
- - -
10. They say you can sleep off jet lag.
فارسی:
می گویند می توانی پرواززدگی را با خوابیدن از بین ببری.
- - -
Sleep off a hangover , خماری را با خواب در کردن, باید خماری ات را با خواب درکنی.
Sleep off tiredness , خستگی را با خواب رفع کردن , رفتم خوابیدم تا خستگی ام رفع بشه.
Sleep off stress , استرس را با خوابیدن کم کردن, خوابیدن استرس را کم می کند.
- - -
نکته:
- در فارسی sleep off معمولاً به صورت با خوابیدن از بین بردن/رفع کردن ترجمه می شود.
- در گفتار عامیانه از در کردن ( مثل خماری را در کردن ) نیز استفاده می شود.
deepseek

خوابیدن ناشی از مست بودن و نوشیدن زیاد الکل