فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sleeps, sleeping, slept
حالات: sleeps, sleeping, slept
• (1) تعریف: to be in a state of bodily rest that is characterized by full or partial loss of consciousness and a slowing of bodily functions.
• مترادف: slumber
• متضاد: wake
• مشابه: bunk, catnap, doze, hibernate, nap, repose, rest, snooze
• مترادف: slumber
• متضاد: wake
• مشابه: bunk, catnap, doze, hibernate, nap, repose, rest, snooze
- I slept well last night and woke up refreshed.
[ترجمه گوگل] دیشب خوب خوابیدم و سرحال از خواب بیدار شدم
[ترجمه ترگمان] دیشب خوب خوابیدم و سرحال از خواب بیدار شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دیشب خوب خوابیدم و سرحال از خواب بیدار شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Be quiet; the baby is sleeping.
[ترجمه سودا] ساکت باشید بچه خوابیده است .|
[ترجمه مهران مدیری] ساکت حیوان بچه خوابیده|
[ترجمه آراد رمضانی] ساکت باش این بچه خوابیده|
[ترجمه ادریس بهرامی] ساکت باش؛ بچه ( بچه ای که مشخصه برای شما ) در حال خوابیدن است.|
[ترجمه فاطمه] ساکت باشید کودک خوابیده است|
[ترجمه تورجمه] ساکت باش، بچه خوابیده ها!!|
[ترجمه ترجمه گوگل] ساکت باشه ؛بچه خوابه|
[ترجمه گوگل] ساکت باش؛ بچه خوابه[ترجمه ترگمان] ساکت باش؛ بچه خوابیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be very inactive or not alert.
• مترادف: nap, vegetate
• مشابه: slumber, stagnate
• مترادف: nap, vegetate
• مشابه: slumber, stagnate
- I'm sorry; my brain was sleeping and I didn't hear what you said.
[ترجمه فاطمه] معذرت میخوام، مغز من خواب بود و من نشدیدم شما چی گفتید.|
[ترجمه تورجمه] ببخشید، مغزم خواب بود، صداتو نشنیدم.|
[ترجمه گوگل] متاسفم؛ مغزم خواب بود و نشنیدم چی گفتی[ترجمه ترگمان] متاسفم؛ مغزم خواب بود و من صدای تو را نشنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be in the repose of death.
• مشابه: lie in state, repose
• مشابه: lie in state, repose
- Her body lies sleeping in the ground.
[ترجمه اناهیتا] بدنش به خواب رقته است|
[ترجمه گوگل] بدن او در زمین خوابیده است[ترجمه ترگمان] بدنش در زمین خوابیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to rid oneself of by sleeping (usu. fol. by off or away).
• مشابه: slumber
• مشابه: slumber
- I slept off my headache.
[ترجمه فاطمه بافکر] از سر دردم خوابیدم|
[ترجمه گوگل] از سردردم خوابیدم[ترجمه ترگمان] سرم را از سرم بیرون کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He slept away the entire day.
[ترجمه تورجمه] همه ی روز رو خوابید.|
[ترجمه گوگل] تمام روز را دور خوابید[ترجمه ترگمان] کل روز رو خوابیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to provide a sleeping place or places for.
• مترادف: accommodate, bed
• مشابه: billet, house, lodge
• مترادف: accommodate, bed
• مشابه: billet, house, lodge
- This dormitory room sleeps six people.
[ترجمه هادی زیرک] این اتاق خوابگاه برای شش نفر جای خواب دارد.|
[ترجمه تورجمه] توی این خوابگاه ۶ نفر می خوابه.|
[ترجمه گوگل] این اتاق خوابگاه شش نفر را می خواباند[ترجمه ترگمان] این اتاق خوابگاه شش نفر میخوابه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the state of a person or animal that is sleeping, or this state viewed as beneficial activity to restore the body.
• مترادف: slumber
• مترادف: slumber
- He sometimes talks in his sleep.
[ترجمه تورجمه] گاهی در خواب حرف میزند.|
[ترجمه گوگل] او گاهی اوقات در خواب صحبت می کند[ترجمه ترگمان] گاه در خواب حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm tired all the time; I need to get more sleep.
[ترجمه تورجمه] من برای همیشه خستم، باید بیشتر از این بخوابم|
[ترجمه گوگل] من همیشه خسته هستم؛ من باید بیشتر بخوابم[ترجمه ترگمان] من همیشه خسته ام، باید بیشتر بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a period of sleeping.
• مترادف: catnap, nap, slumber
• مترادف: catnap, nap, slumber
- During the patient's sleep, the nurse read a book.
[ترجمه KoiXnpoua] در مدت خواب مریز پرستار در حال کتاب خواندن بود|
[ترجمه گوگل] در هنگام خواب بیمار، پرستار کتابی می خواند[ترجمه ترگمان] در طول خواب بیمار، پرستار یک کتاب خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had a nice long sleep last night.
[ترجمه گوگل] دیشب خواب طولانی و خوبی داشتم
[ترجمه ترگمان] دیشب خواب خیلی خوبی داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دیشب خواب خیلی خوبی داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any state of dormancy, hibernation, or complete inactivity.
• مترادف: dormancy, hibernation, slumber
• مترادف: dormancy, hibernation, slumber
- The plants awaken after the sleep of winter.
[ترجمه گوگل] گیاهان پس از خواب زمستانی بیدار می شوند
[ترجمه ترگمان] این گیاهان پس از خواب زمستانی بیدار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این گیاهان پس از خواب زمستانی بیدار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of computers, sleep mode.