slapdash

/sˈlæpˌdæʃ//ˈslæpdæʃ/

معنی: پوشش تگرگی، ناگهان، بی پروا، عجول وبی دقت
معانی دیگر: کار سردستی، کاری که با شتاب و بی دقتی انجام شود، غفلتا، عینا، کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: hastily and haphazardly.
متضاد: meticulously, painstakingly
صفت ( adjective )
• : تعریف: hasty and haphazard.
متضاد: meticulous, painstaking, rigorous
مشابه: perfunctory, slipshod

جمله های نمونه

1. Malcolm's work methods appear amazingly slapdash.
[ترجمه گوگل]روش‌های کاری مالکوم به طرز شگفت‌انگیزی بی‌معنا به نظر می‌رسد
[ترجمه ترگمان]روش های کاری مالکوم به طور شگفت آوری به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She has a very slapdash approach to keeping accounts.
[ترجمه گوگل]او رویکرد بسیار بدی برای نگهداری حساب دارد
[ترجمه ترگمان]او رویکرد بسیار slapdash برای نگهداری حساب ها دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Slapdash weeklies at the supermarket checkout line move by the millions circulating gossip, lies, innuendo and scandal.
[ترجمه گوگل]هفته نامه های Slapdash در خط صندوق های سوپرمارکت با میلیون ها شایعه، دروغ، کنایه و رسوایی در حال پخش هستند
[ترجمه ترگمان]هفته نامه های slapdash در خط تلفن سوپر مارکت ها، با میلیون ها شایعه، دروغ، innuendo و رسوایی حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The program is just a slapdash mix of old, tired ideas.
[ترجمه گوگل]این برنامه فقط ترکیبی از ایده های قدیمی و خسته است
[ترجمه ترگمان]این برنامه فقط ترکیبی از ایده های قدیمی و قدیمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Corrupt local bureaucracies and slapdash building pushed up the Turkish toll.
[ترجمه گوگل]بوروکراسی‌های محلی فاسد و ساختمان‌های نابخردانه باعث افزایش تلفات ترکیه شد
[ترجمه ترگمان]دولت فاسد محلی و ساختمان slapdash تلفات ترک ها را تحت فشار قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The shelves were put up slapdash.
[ترجمه گوگل]قفسه‌ها به صورت بی‌سابقه قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]ناگهان قفسه ها از جا کنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's always slapdash in his work.
[ترجمه گوگل]او همیشه در کارش بداخلاق است
[ترجمه ترگمان]او همیشه در کارش متعجب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gets his work done quickly, but he's very slapdash.
[ترجمه گوگل]او به سرعت کارش را انجام می دهد، اما بسیار بداخلاق است
[ترجمه ترگمان]او کارش را به سرعت انجام می دهد، اما غفلتا این کار را کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With modern technology there is no excuse for this kind of slapdash remastering.
[ترجمه گوگل]با تکنولوژی مدرن هیچ بهانه ای برای این نوع ریمسترینگ اسلپداش وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]با تکنولوژی مدرن هیچ توجیهی برای این نوع of وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They have started a high - profile campaign to raise standards and punish slapdash manufacturers.
[ترجمه گوگل]آنها یک کمپین پرمخاطب را برای افزایش استانداردها و تنبیه تولیدکنندگان slapdash آغاز کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کمپین پر زرق و برق را آغاز کرده اند تا استانداردها را بالا ببرند و تولیدکنندگان slapdash را مجازات کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشش تگرگی (اسم)
slapdash

ناگهان (صفت)
unaware, slapdash, taken aback

بی پروا (صفت)
adventurous, reckless, unscrupulous, heady, headlong, audacious, brave, bold, confident, foolhardy, fearless, dashing, rash, heedless, daredevilish, insouciant, hare-brained, inconsiderate, impetuous, incautious, irregardless, unadvised, slapdash, temerarious

عجول و بی دقت (صفت)
slapdash

انگلیسی به انگلیسی

• hurried, careless
in a careless or hurried manner
something that is slapdash is done quickly and carelessly, without much thinking or planning; an informal word.

پیشنهاد کاربران

عبارت "slapdash" معمولاً با ترکیب های خاصی استفاده می شود که معانی مشابه ای از بی دقتی یا انجام کار به صورت شتابزده و سرسری دارند. در اینجا چند ترکیب رایج با "slapdash" آورده شده است:
1. Slapdash job ( کار سرسری )
...
[مشاهده متن کامل]

"He did a slapdash job on the repairs, and now the plumbing is leaking again. " ( او کار تعمیرات را به طور سرسری انجام داد و حالا لوله کشی دوباره نشتی می کند. )
2. Slapdash manner/approach ( روش یا رویکرد سرسری )
"The slapdash manner in which she prepared the presentation was obvious to everyone. " ( روش سرسری که او برای آماده کردن ارائه استفاده کرد برای همه آشکار بود. )
3. Slapdash work ( کار سرسری )
"The contractor’s slapdash work led to several safety concerns. " ( کار سرسری پیمانکار منجر به نگرانی های ایمنی زیادی شد. )
4. Slapdash effort ( تلاش سرسری )
"Despite his slapdash effort, the project turned out to be a success. " ( با وجود تلاش سرسری او، پروژه در نهایت موفق شد. )
5. Slapdash attitude ( نگرش یا رویکرد سرسری )
"Her slapdash attitude toward studying is affecting her grades. " ( نگرش سرسری او نسبت به مطالعه، نمراتش را تحت تأثیر قرار داده است. )
6. Slapdash design ( طراحی سرسری )
"The slapdash design of the website made it hard to navigate. " ( طراحی سرسری وب سایت باعث شده بود که آن را سخت بتوان استفاده کرد. )
7. Slapdash planning ( برنامه ریزی سرسری )
"Their slapdash planning caused the event to run late and without proper organization. " ( برنامه ریزی سرسری آنها باعث شد که رویداد دیر شروع شود و بدون سازماندهی مناسب پیش برود. )
8. Slapdash solution ( راه حل سرسری )
"The slapdash solution to the problem didn’t fix anything and made it worse. " ( راه حل سرسری به مشکل نه تنها هیچ چیزی را حل نکرد، بلکه اوضاع را بدتر کرد. )
9. Slapdash approach to something ( رویکرد سرسری به چیزی )
"His slapdash approach to time management meant that deadlines were often missed. " ( رویکرد سرسری او به مدیریت زمان باعث شد که اغلب مهلت ها از دست برود. )
10. Slapdash method ( روش سرسری )
"The slapdash method of training employees led to confusion and low morale. " ( روش سرسری آموزش کارکنان منجر به سردرگمی و روحیه پایین شد. )
این ترکیبات بیشتر زمانی استفاده می شوند که به انجام کاری شتاب زده و بی دقت اشاره داریم که نتیجه آن معمولاً ضعیف یا نامطلوب است.
Chatgpt

عبارت "slapdash" به طور کلمه به کلمه از ترکیب دو واژه "slap" و "dash" به وجود آمده است. هر کدام از این کلمات خود معانی خاصی دارند که با ترکیب شان، معنای نهایی به شکل �بی دقت و سرسری� در می آید.
معنی کلمه به کلمه:
...
[مشاهده متن کامل]

Slap: ضربه زدن، کوبیدن
Dash: شتاب زدگی، سرعت زیاد
در نتیجه، "slapdash" به معنای انجام کاری سرسری، بی دقت، یا شتاب زده است که معمولاً بدون توجه به جزئیات و کیفیت انجام می شود.
چند جمله با "slapdash":
1. "He did a slapdash job on the project and missed several important details. "
( او کار را به طور سرسری انجام داد و چندین جزئیات مهم را از دست داد. )
2. "The report was slapped together in a slapdash manner, and it was full of errors. "
( گزارش به شکلی شتابزده تهیه شده بود و پر از اشتباهات بود. )
3. "Her slapdash approach to cleaning the house left everything in disarray. "
( روش سرسری او در تمیز کردن خانه باعث شد همه چیز درهم و برهم بماند. )
4. "Don’t do a slapdash job on your homework; take your time and do it properly. "
( کار خانه ات را به طور سرسری انجام نده؛ وقت بگذار و آن را درست انجام بده. )
5. "The contractor's slapdash work led to numerous problems with the building. "
( کار سرسری پیمانکار منجر به مشکلات زیادی در ساختمان شد. )
نکته:
"Slapdash" به معنای انجام کاری سریع و بی دقت است که معمولاً نتیجه آن ناپایدار یا با کیفیت پایین خواهد بود.
Chatgpt

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Done carelessly or hastily ✏️
🔍 مترادف: Careless
✅ مثال: The report was written in a slapdash manner, full of errors and inconsistencies.
adjective informal disapproving
done or made in a hurried and careless way
صفت، غیر رسمی، ناپسند
به روشی عجولانه و بی دقت کاری را انجام یا چیزی را درست کردن، عجول و بی دقت/ سر به هوا
He gets his work done quickly, but he's very slapdash.
...
[مشاهده متن کامل]

I have always been quick, impatient, careless – “slapdash”, as he called me in my teens.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/slapdash
بی دقت و با عجله انجام دادن
He gave a slapdash performance
بی دقت