اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sharp blow, as with an open hand, that makes a cracking sound.
• مشابه: clap, lick
• مشابه: clap, lick
• (2) تعریف: the sound of such a blow.
• مشابه: clap
• مشابه: clap
• (3) تعریف: an insult, rebuke, or injurious comment.
• مشابه: lick, snub
• مشابه: lick, snub
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slaps, slapping, slapped
عبارات: slap around, slap down
حالات: slaps, slapping, slapped
عبارات: slap around, slap down
• (1) تعریف: to strike with a flat surface, esp. an open hand.
• مشابه: clap
• مشابه: clap
• (2) تعریف: to put, throw down, or the like with the sound of a slap.
- She slapped her papers down on the desk.
[ترجمه A.A] او کاغذیادداشتهایش را پرت کردبطرف پایین روی میز|
[ترجمه گوگل] کاغذهایش را روی میز کوبید[ترجمه ترگمان] او کاغذها را روی میز کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) to put or make hastily and haphazardly.
- She slapped on some lipstick.
[ترجمه A.A] او با بی دقتی مقداری رژ لب زد|
[ترجمه گوگل] کمی رژ لب زد[ترجمه ترگمان] اون یه رژلب زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He slapped together a quick meal.
[ترجمه گوگل] او یک غذای سریع را با هم سیلی زد
[ترجمه ترگمان] او با یک غذای سریع به هم ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با یک غذای سریع به هم ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to strike against something with the sound of a slap.
- The waves slapped against the shore.
[ترجمه گوگل] امواج به ساحل سیلی زدند
[ترجمه ترگمان] موج ها به ساحل ضربه زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موج ها به ساحل ضربه زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: slapper (n.)
مشتقات: slapper (n.)
• : تعریف: directly, forcibly, or suddenly; smack.
- She ran slap into me in the fog.
[ترجمه گوگل] او در مه به من سیلی زد
[ترجمه ترگمان] توی مه به من سیلی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] توی مه به من سیلی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید