اسم ( noun )
• (1) تعریف: the fused residue of ore from which the metal has been separated by smelting.
- Slag from the mines had been emptied into the river.
[ترجمه گوگل] سرباره معادن به داخل رودخانه تخلیه شده بود
[ترجمه ترگمان] Slag از معادن تهی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] Slag از معادن تهی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the cinderlike lava from a volcano.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: slags, slagging, slagged
حالات: slags, slagging, slagged
• : تعریف: to form into slag.