slackening

پیشنهاد کاربران

کم شدن
مثال: There was a noticeable slackening in productivity after the holidays.
بعد از تعطیلات، کاهش قابل توجهی در تولیدی مشاهده شد.
شل شدن، شل کردن، کند و آهسته کردن، نحیف کردن، آبدیده کردن، کم شدن یا کم کردن ، باز کردن پیچ
Slackening off:پس روی کردن ( مثلا در درس )
سست کردن - ضعیف کردن - آهسته و کند کردن
معنی :بدبخت

بپرس