slack off


رجوع شود به: slacken

جمله های نمونه

1. Slack off those ropes there ; there's a storm coming!
[ترجمه گوگل]آن طناب ها را در آنجا سست کن یک طوفان در راه است!
[ترجمه ترگمان]اسلاک این طناب ها را از آنجا بیرون کشید، توفان هم آمد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Freight - car loadings continue to slack off.
[ترجمه گوگل]بار - بارگیری خودرو همچنان کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]بارگیری کالا - ماشین به سست شدن ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Slack off / up as youapproach the junction.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به تقاطع، سست / بالا بروید
[ترجمه ترگمان]با خروج از محل تقاطع، اسلاک به بالا \/ بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's natural to slack off towards the end of a hard day's work.
[ترجمه گوگل]طبیعی است که در پایان یک روز کاری سخت سست شوید
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که به پایان کار سخت برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Slack off your speed as you approach the corner.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به گوشه، سرعت خود را کاهش دهید
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه به نبش قدم می زنی، اسلاک سرعت تو را از دست می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don't slack off in your studies.
[ترجمه SAJJAD] در مطالعات خود کوتاهی نکنید.
|
[ترجمه گوگل]در درس خواندن خود را سست نکنید
[ترجمه ترگمان]به studies دست نزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Actually, many students slack off during the projects and barely slip by.
[ترجمه گوگل]در واقع، بسیاری از دانش‌آموزان در طول پروژه‌ها سست می‌شوند و به سختی می‌گذرند
[ترجمه ترگمان]در واقع، بسیاری از دانش آموزان در طول این پروژه ها سست می شوند و به سختی می توانند از آن خارج شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As soon as you start to slack off, their satisfaction and motivation decreases.
[ترجمه SAJJAD] به محض اینکه شروع به کم کاری کنید، رضایت و انگیزه آنها کاهش می یابد
|
[ترجمه گوگل]به محض اینکه شروع به سستی کنید، رضایت و انگیزه آنها کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه شروع به استراحت کنید، رضایت و انگیزه آن ها کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Look busy while you slack off or play games.
[ترجمه گوگل]وقتی سست می‌شوید یا بازی می‌کنید، شلوغ به نظر برسید
[ترجمه ترگمان]سرت رو تکون بده وقتی داری بازی می کنی یا بازی می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's natural to slack off towards end of a had day's work.
[ترجمه گوگل]طبیعی است که تا پایان یک روز کاری سست شوید
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که دست آخر کار یک روز تمام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The snow didn't slack off for 36 hours.
[ترجمه SAJJAD] برف به مدت 36 ساعت قطع نشد
|
[ترجمه گوگل]برف به مدت 36 ساعت سست نشد
[ترجمه ترگمان]تا ۳۶ ساعت دیگر برف فرو ننشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's natural slack off towards the end of a hard day's work.
[ترجمه گوگل]این یک سستی طبیعی در پایان یک روز کاری سخت است
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که به پایان کار سخت برسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can slack off after school is out for the summer.
[ترجمه گوگل]شما می توانید پس از اتمام مدرسه برای تابستان استراحت کنید
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه مدرسه تعطیل شد میتونی بی خیال بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you slack off, it is irresponsible to evade, the consequences would be unthinkable, not envisaged.
[ترجمه گوگل]اگر سست شوید، طفره رفتن غیرمسئولانه است، عواقب آن غیرقابل تصور خواهد بود، قابل پیش بینی نیست
[ترجمه ترگمان]اگر تو از این کار منصرف شوی، این بی مسیولیت برای گریز است، عواقبش غیرقابل تصور خواهد بود، نه مکان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• shirk one's duty, fail to fulfill one's obligations

پیشنهاد کاربران

در کسب و کار به معنای "نچرخیدن" The business slacked off , so I let go of two employees
تنبلی کردن , از زیر کاد در رفتن
Workers tend to slack off on Thursdays .
کارگرا پنجشنبه ها گرایش به تنبلی دارن .
کسل بودن، سست بودن، در واقع این واسه زمانی به کار می ره که آدم انرژی کافی برای انجام کاری نداشته باشگ
Not work as hard as one should
از زیر کار در رفتن، کم کاری کردن
سست شدن - کند شدن
لش کردن
استراحت کردن
وقت تلفی کردن
کم کاری کردن
Longman
To become less : کم شدن
If this rain would slack off we could finish the work outside
اگه این بارون کم بشه میتونیم کار و بیرون تموم کنیم.
تلاش کمتر کردن نسبت به آنچه که قبلاً بوده ، گشاد شدن
از زیر کار در رفتن
کمتر تلاش کردن
تنبلی کردن
وقت تلف کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس