slab

/sˈlæb//slæb/

معنی: باریکه، تکه، قطعه، تخته سنگ، لوحه، ورقه، لیز، چسبناک، چسبناک، لزج، تکهتکه کردن، با اره تراشیدن، باریکه باریکه شدن
معانی دیگر: (تکه ای که پهن و نسبتا ضخیم باشد) کالار، پرنیخ، پاره سیمان، تخته ی بتنی، تختال، دال (ساختمان)، (در تبدیل تنه ی درخت به الوار) تخته ی زبر و پوست دار، تخته ی جداری، به صورت کالار یا تخته در آوردن، تخته های پوست دار را بریدن، (قدیمی) غلیظ، غلیظ، سقف را با تخته پوشاندن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a flat, usu. wide and thick piece of some solid, such as rock or food.

- a cement slab
[ترجمه گوگل] یک تخته سیمانی
[ترجمه ترگمان] یک تکه سیمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a slab of pie
[ترجمه گوگل] یک تخته پای
[ترجمه ترگمان] یک تکه پای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slabs, slabbing, slabbed
(1) تعریف: to shape or cut into a slab or slabs.

(2) تعریف: to cover thickly or pave with slabs.

- He slabbed butter on the bread.
[ترجمه گوگل] روی نان کره زد
[ترجمه ترگمان] اون روی نون کره میکشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. slab soup
آبگوشت غلیظ

2. a slab of bread
یک پاره نان

3. a slab of concrete
یک کالار بتنی

4. The child levered up the stone slab,but found nothing.
[ترجمه گوگل]کودک تخته سنگ را با اهرم بالا برد، اما چیزی پیدا نکرد
[ترجمه ترگمان]کودک روی تخته سنگی خم شد، اما چیزی نیافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He took out a slab of cheese, pared off a slice and ate it hastily.
[ترجمه گوگل]او یک تخته پنیر بیرون آورد، یک تکه را جدا کرد و آن را با عجله خورد
[ترجمه ترگمان]یک تکه پنیر را بیرون آورد و slice را درآورد و با عجله آن را خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Carefully lay each slab in place.
[ترجمه گوگل]هر دال را با دقت در جای خود قرار دهید
[ترجمه ترگمان]با دقت هر صفحه ای را در جای خود قرار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I bit into a hefty slab of bread and cheese. When I had got it down I started talking.
[ترجمه مصطفی مرتجی] یک تکه بزرگ گاز زدم و وقتی آن را قورت دادم ( دادم پایین ) شروع کردم به صحبت کردن
|
[ترجمه گوگل]یک تخته سنگین نان و پنیر گاز گرفتم وقتی آن را پایین آوردم شروع به صحبت کردم
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از نان و پنیر را گاز گرفتم وقتی آن را پایین آوردم، شروع به حرف زدن کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She took a bite out of the slab of cake.
[ترجمه گوگل]او یک لقمه از دال کیک بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]تکه ای از کیک را گاز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We were shown the great marble slab covering Arthur's coffin and the chalice well which provided water for the brothers.
[ترجمه گوگل]تخته سنگ مرمر بزرگی را که تابوت آرتور را پوشانده بود و چاه جامی که برای برادران آب تامین می کرد به ما نشان دادند
[ترجمه ترگمان]ما به یک تکه سنگ مرمر بزرگ نشان دادیم که تابوت آرتور و پیاله را که برای برادرها آب تهیه کرده بودند، نشان دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A second slab of beef has crawled out of bed and found his doorknob.
[ترجمه گوگل]دومین تخته گوشت گاو از تخت بیرون خزیده و دستگیره در او را پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]یک تکه گوشت گاو دوم از تخت بیرون خزید و دستگیره در را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Speedo changed position on the concrete slab.
[ترجمه گوگل]اسپیدو موقعیت خود را روی دال بتنی تغییر داد
[ترجمه ترگمان]Speedo موقعیت را در صفحه بتونی تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He lay on the marble slab in the centre of the tiny oblong chapel like a king lying in state.
[ترجمه گوگل]او روی تخته مرمری در مرکز کلیسای کوچک مستطیل مانند پادشاهی دراز کشیده بود
[ترجمه ترگمان]روی سنگ مرمر در وسط نمازخانه کوچک مستطیلی دراز کشیده بود، مثل یک پادشاه که در حال استراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Deep-sea sediments may be scraped off the descending slab and incorporated into the adjacent mountains.
[ترجمه گوگل]رسوبات اعماق دریا ممکن است از دال نزولی خراشیده شده و به کوه های مجاور وارد شوند
[ترجمه ترگمان]رسوبات دریایی عمیق ممکن است از صفحه نزولی کشیده شوند و در کوه های مجاور ادغام شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was a rough undressed stone slab 21 ins.
[ترجمه گوگل]این یک تخته سنگ ناهموار 21 اینچی بود
[ترجمه ترگمان]این یک تخته سنگی زمخت و سنگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. On a marble slab near to the cooker there was a joint of ham and a fat salami ready for slicing.
[ترجمه گوگل]روی یک تخته سنگ مرمر نزدیک به اجاق گاز یک قسمت ژامبون و یک سالامی چرب آماده برای برش وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در یک تکه سنگ مرمر که نزدیک اجاق بود، یک تکه گوشت خوک و یک سوسیس سوسیس که برای slicing آماده شده بودند، قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باریکه (اسم)
slip, slice, tab, track, belt, strip, isthmus, berm, listel, slab, stripe

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

تخته سنگ (اسم)
slate, rock, crag, boulder, slab, bowlder, cliff

لوحه (اسم)
plate, tablet, slab, bred, signboard, plaque

ورقه (اسم)
ticket, form, flake, sheet, paper, leaf, streak, tablet, leaflet, slab, layer, writ, lamina

لیز (اسم)
slab, slipping

چسبناک (اسم)
stick, viscose, slab, goo, stickiness

چسبناک (صفت)
adhesive, sticky, gooey, viscid, viscous, viscose, cohesive, string, smeary, slab, limy, thready, tacky

لزج (صفت)
sticky, slab, slimy

تکه تکه کردن (فعل)
slab

با اره تراشیدن (فعل)
slab

باریکه باریکه شدن (فعل)
slab

تخصصی

[عمران و معماری] دال - تاوه - صفحه - لوحه - ورق - لوح - تخته
[کامپیوتر] قسمتی از یک گروه کوچکی از ارقام باینری WORD
[برق و الکترونیک] ورقه برش نسبتاً ضخیمی از بلور که منبع فواصل خالی به دست آمده در برشهای عمودی متوالی است. - تیغه
[ریاضیات] قاب
[] لوح سنگی

انگلیسی به انگلیسی

• flat thick piece of material (such as wood, stone, etc.)
form into a slab; cover with slabs, cover with thick flat pieces of material; cut a log into slabs
a slab of something is a thick, flat piece of it.

پیشنهاد کاربران

در هوانوردی
شَهدُم=Slab
اگر صفحه دم افقی هواپیما ( Tailplane ) به عنوان سطح فرمان با سکان افقی ( Elevator ) به صورت یکپارچه باشد و با آن ترکیب شود، آنگاه شهدم به عنوان یک صفحه متحرک برای فرمان پیچش در نظر گرفته می شود.
تخته ( سنگ، بتن، فلزیا چوب )
صفحه. تخته. ورق. قالب
مثال:
concrete slabs were fitted together
قالب ها و صفحات بتونی به یکدیگر متصل شده بودند.
تخته ، تخته آهن ، آهنِ تخته ای ، آهنِ تخت بُرِش
سنگِ تخت برش
slab: قالب
slab construction: ساختار قالبی
در زمین شناسی، "اسلب" ( Slab ) به یکی از مفاهیم مهم در مطالعه بلوک های تکتونیکی زمین اشاره دارد. اسلب به عنوان لایه ای از پوسته زمین تعریف می شود که به صورت بلوک های تکتونیکی از کره زمین جدا شده و وارد پوسته زمین عمیق تر شده است. این بلوک های تکتونیکی معمولاً به عنوان بلوک های فرونشینده شناخته می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی یک بلوک تکتونیکی به دلیل جابجایی های تکتونیکی به عمق پوسته زمین نفوذ می کند، این پلاک به عنوان اسلب شناخته می شود.

[ساختمان]
سنگ تخته ای ، سنگ ورقه ای ، سنگ صفحه ای ، سنگِ باریک بُرش ، سنگ نازک برش
در صنعت فولادسازی بهش می گن تختال
لوح
slab ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: تاوه
تعریف: سازه‏ای به شکل مکعب‏مستطیل از بتون مسلح |||* تاوه در لغت‏نامۀ دهخدا به معنی آجر و خشت پخته به کار رفته است.
در فولاد
اسلب قطعه ای مکعب مستطیل از فولاد است که یکی از محصولات میانی کارخانه های فولادی جهت تولید ورق فولاد می باشد که معمولاً دارای ضخامت ۲۳۰ میلیمتر است
قطعه
تیغه
تختال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس