skive

/skaɪv//skaɪv/

معنی: قسمت بریده چرم، قطع کردن، بریدن، چیدن، عدول کردن
معانی دیگر: (چرم یا لاستیک و غیره) تراشیدن و نازک کردن، لایه لایه کردن، (انگلیس - عامیانه - معمولا با: off) از زیر کار در رفتن، بریدن لاستیک وچرم، نواره

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: (chiefly British; informal) to be absent from school or work without having permission (often fol. by off); play hooky.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: (chiefly British; informal) to be absent from (school or work) without having permission (often fol. by off); play hooky.

- He didn't finish his essay, so he's skiving off school today.
[ترجمه گوگل] او انشایش را تمام نکرد، بنابراین امروز از مدرسه می‌گذرد
[ترجمه ترگمان] او مقاله خود را تمام نکرد، بنابراین امروز از مدرسه خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The company treated me as though I were skiving.
[ترجمه گوگل]شرکت طوری با من رفتار کرد که انگار دارم اسکی می کنم
[ترجمه ترگمان]این شرکت طوری با من رفتار می کرد که انگار حالم به هم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's usually skiving down at the pub when there's gardening to be done.
[ترجمه گوگل]او معمولاً وقتی باغبانی باید انجام شود در میخانه اسکی می کند
[ترجمه ترگمان]معمولا وقتی باغبانی کار می شود، جیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I can skive off for a few hours.
[ترجمه گوگل]من می توانم چند ساعتی را ترک کنم
[ترجمه ترگمان]من میتونم برای چند ساعت از اینجا برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "I absolutely hated school," Rachel says. "I skived off all the time. ".
[ترجمه گوگل]راشل می گوید: «من کاملاً از مدرسه متنفر بودم "من تمام مدت اسکیت زدم "
[ترجمه ترگمان]را شل می گوید: \" من واقعا از مدرسه متنفر بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tom and Mike have skived school today to watch the football match.
[ترجمه گوگل]تام و مایک امروز برای تماشای مسابقه فوتبال به مدرسه رفته اند
[ترجمه ترگمان]تام و مایک امروز مدرسه دارن تا مسابقه فوتبال رو تماشا کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I decided to skive off school and tell my mum I had a bad headache.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم مدرسه را ترک کنم و به مادرم بگویم که سردرد بدی دارم
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتم از مدرسه جیم بشوم و به مادرم بگویم که سرم درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She always skives off early on Fridays.
[ترجمه گوگل]او همیشه جمعه‌ها زودتر می‌رود
[ترجمه ترگمان]او همیشه روزه ای جمعه را ترک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Almost everybody'skids skive off school.
[ترجمه گوگل]تقریباً همه از مدرسه خارج می شوند
[ترجمه ترگمان]تقریبا همه باید از مدرسه اخراج می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She always skives off early.
[ترجمه گوگل]او همیشه زود می گذرد
[ترجمه ترگمان]او همیشه زود از خواب بلند می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There is no way that I could skive a session, even if I wanted to, wearing my yellow and tartan suit!
[ترجمه گوگل]به هیچ وجه نمی توانم با پوشیدن کت و شلوار زرد و تارتان، حتی اگر بخواهم، یک جلسه اسکیت کنم!
[ترجمه ترگمان]هیچ راهی وجود ندارد که من بتوانم یک جلسه را از زیر در کنم، حتی اگر بخواهم شلوار زرد و tartan را بپوشم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Barry had most likely told her he was skiving.
[ترجمه گوگل]بری به احتمال زیاد به او گفته بود که در حال اسکی کردن است
[ترجمه ترگمان]بری به احتمال زیاد به او گفته بود که حالم خوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I skived the last lecture.
[ترجمه گوگل]آخرین سخنرانی را اسکیت زدم
[ترجمه ترگمان] من آخرین سخنرانی رو انجام دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Harry's going to get into trouble if he keeps skiving off on Friday afternoons.
[ترجمه گوگل]هری اگر بعدازظهرهای جمعه به اسکی بازی ادامه دهد دچار مشکل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]هری اگر خودش را از این بعدازظهرهای جمعه بیرون بکشد، دچار دردسر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She says she's been ill for the past week, but I think she's just skiving.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید در هفته گذشته بیمار بوده است، اما فکر می‌کنم او فقط در حال اسکی کردن است
[ترجمه ترگمان]می گوید هفته گذشته حالش بد است، اما فکر می کنم خودش را لو داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قسمت بریده چرم (اسم)
skive

قطع کردن (فعل)
ablate, cut off, cut, disconnect, interrupt, intercept, out, rupture, burst, cross, operate, flick, excise, cleave, fell, discontinue, traverse, intermit, exsect, excide, exscind, hew, leave off, put by, retrench, skive, stump, snip off

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

چیدن (فعل)
cut, trim, lop, arrange, set, pick up, pluck, pick, mow, pull, pare, clip, crop, flunk, pick over, snip, skive, tear away

عدول کردن (فعل)
swerve, dodge, obviate, avoid, elude, shirk, back out, backtrack, deviate, weasel, flinch, skive

انگلیسی به انگلیسی

• slice or cut off in thin layers, shave, pare
if you skive, you avoid working, especially by staying away from a place; an informal word.

پیشنهاد کاربران

1. از زیر کار در رفتن. از سر کار جیم شدن. خود را به مریضی زدن
جیم زدن، در رفتن

بپرس