skirmish

/ˈskɜːrmɪʃ//ˈskɜːmɪʃ/

معنی: زد و خورد، کشمکش، جنگ جزئی، زد و خورد کردن
معانی دیگر: زدوخورد (معمولا از نبرد کوچکتر و اتفاقی است)، کارزار، رزم، ستیز، درگیری، رودررویی، مشاجره، چالش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a minor or preliminary battle between small military units.
مترادف: scrimmage

- There have been a few skirmishes with the enemy but no heavy fighting in recent weeks.
[ترجمه گوگل] در هفته‌های اخیر چند درگیری با دشمن رخ داده است اما درگیری شدیدی نداشته است
[ترجمه ترگمان] چند تا درگیری با دشمن وجود داشته است، اما در هفته های اخیر دیگر جنگ شدیدی در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a relatively minor conflict or dispute.
مترادف: bicker, dispute, quarrel, row, scrap, spat, squabble, tiff, tussle

- The skirmish between workers and management was quickly resolved.
[ترجمه گوگل] درگیری بین کارگران و مدیریت به سرعت حل شد
[ترجمه ترگمان] درگیری بین کارگران و مدیریت به سرعت حل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: skirmishes, skirmishing, skirmished
مشتقات: skirmisher (n.)
• : تعریف: to engage in a skirmish.
مترادف: battle, fight, scrimmage
مشابه: clash, contend, encounter, engage, strive, struggle

- He was killed while the two sides skirmished that day.
[ترجمه گوگل] او در حالی کشته شد که آن روز دو طرف درگیر شدند
[ترجمه ترگمان] دو طرف آن روز او کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. their verbal skirmish was the prelude to serious peace negotiations
جنگ لفظی آنها مقدمه ی مذاکرات جدی صلح بود.

2. The young soldier was killed in a skirmish with government troops.
[ترجمه گوگل]این سرباز جوان در درگیری با نیروهای دولتی کشته شد
[ترجمه ترگمان]این سرباز جوان در درگیری با نیروهای دولتی کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They were involved in a skirmish with rival fans.
[ترجمه Edris nozari] اونا قاطیه یه درگیری با هواداران رقیب شدند.
|
[ترجمه گوگل]آنها با هواداران رقیب درگیر شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها درگیر درگیری با طرفداران رقیب بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a short skirmish between the political party leaders when the government announced it was to raise taxes.
[ترجمه گوگل]زمانی که دولت اعلام کرد که قصد دارد مالیات را افزایش دهد، درگیری کوتاهی بین رهبران احزاب سیاسی رخ داد
[ترجمه ترگمان]زمانی که دولت اعلام کرد که افزایش مالیات ها وجود دارد، درگیری هایی میان رهبران احزاب سیاسی رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bates was sent off after a skirmish with the referee.
[ترجمه گوگل]بیتس پس از درگیری با داور از زمین اخراج شد
[ترجمه ترگمان]بی تز، بعد از درگیری با داور فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was killed in a border skirmish.
[ترجمه گوگل]در درگیری مرزی کشته شد
[ترجمه ترگمان]در یک درگیری مرزی کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Rival fans were involved in a skirmish in Kilburn High Road when windows and the interior of a pub were damaged.
[ترجمه گوگل]طرفداران رقیب در یک درگیری در خیابان Kilburn High Road درگیر شدند که پنجره ها و فضای داخلی یک میخانه آسیب دید
[ترجمه ترگمان]طرفداران رقیب در درگیری در خیابان Kilburn در زمانی که پنجره ها و داخل یک میخانه آسیب دیده بودند درگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They waged a battle, and we waged a skirmish, and they won.
[ترجمه گوگل]آنها نبرد کردند و ما درگیری کردیم و آنها پیروز شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها نبردی را آغاز کردند و ما یک درگیری را آغاز کردیم و آن ها پیروز شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Three men died in a skirmish with armored personnel carriers.
[ترجمه گوگل]سه مرد در درگیری با نفربرهای زرهی جان باختند
[ترجمه ترگمان]سه نفر در درگیری با افراد armored کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They might well prevail in any skirmish with the local forces, but in the circumstances that would be of little profit.
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است در هر درگیری با نیروهای محلی پیروز شوند، اما در شرایطی که سود چندانی نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است در هر گونه درگیری با نیروهای محلی پیروز شوند، اما در شرایطی که سود اندکی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The drug war is a skirmish, the leftist gangs an irritant.
[ترجمه گوگل]جنگ مواد مخدر یک درگیری است، باندهای چپ یک تحریک کننده
[ترجمه ترگمان]جنگ مواد مخدر، درگیری است، گروه های چپ گرا محرک آور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But what began in May 1998 as a skirmish over a remote stretch of border exposed a deep reservoir of bitterness.
[ترجمه گوگل]اما آنچه در ماه مه 1998 به عنوان درگیری بر سر یک بخش دورافتاده از مرز آغاز شد، مخزن عمیقی از تلخی را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]اما آنچه در ماه مه سال ۱۹۹۸ آغاز شد، به عنوان یک نزاع بر سر یک منطقه از راه دور، یک سد عمیق از مرارت را نمایان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He did not hesitate to skirmish with the Confederates now, for his position was a strong one.
[ترجمه گوگل]او اکنون از درگیری با کنفدراسیون ها تردیدی نداشت، زیرا موقعیت او بسیار قوی بود
[ترجمه ترگمان]اکنون با کنفدراسیون مبارزه نمی کرد، زیرا وضع و موقعیت او قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This was the first tiny skirmish in what was to be a major battle.
[ترجمه گوگل]این اولین درگیری کوچک در نبردی بود که قرار بود یک نبرد بزرگ باشد
[ترجمه ترگمان]این نخستین جنگ کوچکی بود که در آن یک جنگ بزرگ دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زد و خورد (اسم)
battle, fight, combat, warfare, skirmish, medley, fracas, tilt, set-to

کشمکش (اسم)
tension, conflict, toil, tussle, struggle, bout, scuffle, wrestle, skirmish, scrimmage, stour, wrestling

جنگ جزئی (اسم)
skirmish

زد و خورد کردن (فعل)
skirmish, pickeer

انگلیسی به انگلیسی

• dispute, squabble, spat; minor battle, minor fight, clash
dispute, squabble, argue; fight a minor battle, engage in a scrimmage
a skirmish is a short battle which is not part of a planned war strategy. count noun here but can also be used as a verb. e.g. they skirmished with the police.
a skirmish is also a short, sharp argument that often takes place before an agreement is reached.

پیشنهاد کاربران

زد و خورد، کشمکش: درگیری نظامی جزئی و برنامه ریزی نشده
مناقشه
A skirmish refers to a brief and usually minor battle or conflict. It typically involves a small number of participants and is considered a smaller - scale engagement compared to larger battles.
یک نبرد یا درگیری کوتاه و معمولاً جزئی.
...
[مشاهده متن کامل]

در این نوع برخوردها، تعداد طرفین کم و درگیری در مقیاس کوچکتر در مقایسه با درگیری های بزرگتر است.
مثال؛
“The skirmish between the two rival gangs lasted only a few minutes. ”
In a historical context, one might say, “There were frequent skirmishes between the opposing armies during the war. ”
In a video game, a player might describe a quick fight as a “skirmish” with an enemy player.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-battle/
از اونجایی که توی دیکشنری گفته دعوای بین رقیب های دو تیم ورزشی به نظرم بهترین معنی توی فارسی براش میتونیم بگیم کُری خوندن
مثلا کری خوندن طرفداران دو تیم فوتبال برای همدیگه
زد و خورد، کشمکش، درگیری
درگیری
One more border skirmish could lead to open war
دعوا رقابت
بگو مگوی

بپرس