skintight

/skɪnˈtaɪt//skɪnˈtaɪt/

(جامه) تنگ، چسبیده، بپوست چسبیده، در مورد لباس چسبیده بتن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: fitting very closely to the body.

- a skintight dress
[ترجمه گوگل] یک لباس تنگ
[ترجمه ترگمان] لباس تنگ پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. skintight jeans
شلوار جین چسبیده به تن

انگلیسی به انگلیسی

• fitting very tightly (of clothing)
skin-tight clothes fit very tightly.

پیشنهاد کاربران

{لباس} چسبان. تنگ
مثال:
She was wearing a skintight dress.
او یک لباس چسبان و تنگ پوشیده بود.
اندامی
چسبیده

بپرس